همیشه از حرمــــت، بوی سیــــــب می آید
صدای بال ملائـــــــک، عجیـــــب می آید! سلام! ضامـــــن آهو، دلِ شکستهِ ی مـن
به پای بوس نگـــــاهت، غریــــب می آید طلای گنبد تو، وعـــده گاه کفترهاست
کبوتر دل من، بی شکیـــــــب می آید برات گشته به قلبـــ♥ـــــم مُراد خواهی داد
چرا که ناله «امّن یُجیــــــــــب» می آید …
آیت الله ناصری می فرمودند :
درکودکی به همراه پدرم رفته بودیم جهت چیدن گندم .دیدیم که زنبوری دانه ی
گندمی را برداشت ورفت چندی بعد دو مرتبه زنبور گندمی دیگر برداشت و رفت
.کنجکاو شدیم که خوراک زنیور گندم نیست پس گندمها را کجا میبرد!
به دنبال زنبور رفتیم تا به دیوار گلی رسیدیم که در شکاف ان دیوار کبوتری کوربود که زنبور گندمها را برای او میبرد ..
حالا در مورد رزق من وشما آیا خداوند بیخیال است؟؟!
کبوتری درون همه ما زندانی است ، ،باغ این کبوتر این عالمـــ نیست
منــــزل ومأوایش عالــــم خاکی نیست!!!!
باید متوجه عالم عرشی شوی باید با اخلاقیات کبوتر درون خود یعنی روح و جانت را اماده منزل حقیقی خودش کنی. روزها فکر من این است و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کـــــجا آمــــده ام آمدنم بهـــر چـــه بـــود به کجا می روم ؟ آخر ننمایی وطنم
تا اینکه میگوید.. مرغ باغ ملکوتم نی ام از عالم خاک دو سه روری قفسی ساخته اند از بدنم...
حواست روجمع کن...