شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

حضرت یوسف


برادران یوسف وقتی می‌خواستندیوسف را به چاه بیفکنند
یوسف لبخندی زد !یهودا پرسید: چرا خندیدی ؟
این جا که جای خنده نیست !یوسف گفت :
روزی در این فکر بودم که چگونه کسی
 می‌تواندبه من اظهار دشمنی کند
با وجود این که برادران نیرومندی چون شما دارم !
اینک خداوند همین برادران را بر من مسلط کرد
تا بدانم که غیر از خدا تکیه گاهی نیست !
و این چاه نشینی امروز من تاوان تکیه دادن به خلق خداست !

حاج اسماعیل دولابی


هرجا حدیثی، آیه ای، دعایی به دلت خورد،

 بایست؛ مبادا یک وقت بگذری

و بروی، صبر کن؛


رزق معنوی خیلی مخفی تر از رزق مادی است؛

یک نفر از دری، دیواری می گوید

و در حقیقت خداست؛که با زبان دیگران با

شما حرف می زند
...

عارف حاج محمد اسماعیل دولابی


الهی


الهی با حساب و کتاب فهمیدم که تمام بدی ها از من است

و تمام خوبیها از تو

ولی چه حیف ، دیر فهمیدم که تو بدون حساب و کتاب رحمانی


شهید عباس بابایی


متوجه پیرمردی شدم که با پای پیاده تو مسیر می‌رفت. عباس پیاده شد،

از پیرمرد خواست که پشت سر من سوار موتور شود.

بعد از سوار شدن پیرمرد، به من گفت: دایی جان،

شما ایشان را برسون؛ من خودم پیاده بقیه راه رو میام.

پیرمرد را گذاشتم جایی که می‌خواست بره.

هنوز چند متری دور نشده بودم که دیدم عباس دوان دوان رسید؛

نگو برای آن‌که من به زحمت نیفتم، همه‌ی مسیر را دویده بود.

  شهید عباس بابایی

منبع : سایت صبح


عشق بازی

49.gif49.gif49.gif

گاهی ساعتت را کوک میکنی تا بیدارت کندسر ساعت

همان ساعتی که با او قرارداری هم اویی که قره العین باید باشد

زمان از آن موقعی که کوکش کرده ای بسیار

سریعترازان گذشته است که فکر میکنی

وقتی از تو بپرسند چند ساعت گذشته است خواهی گفت یک یا دو ساعت

ولی ساعت بر مدارخودگاهی شش وگاهی 5ساعت را گذرانده است

روزهایی هم هست که ساعت خواب مانده است وتوقبل

از ساعت بیدار شده ای راستی چه کسی بیدارت کرد

(وتو چه میپنداری، که اوست اول واخر وظاهر وباطن)

چه کسی بیادت انداخت وچه کسی است که

در ورای کوک این ساعت تو را بیدارمیکند

الله نورالسموات والارض

واینجاست که باید بگویی مگر تو هم خواب میمانی ساعت

*ساعاتی است که دیر امده ای واین است

اگر دل بدهی به حضرت عشق*

که او تورا درمسیر عشق قرار میدهد اگر بخواهی واگر

نخواهی ساعت هم زود بیدار شود

تو دیر بیدار میشوی وقرارت به بی قراری تبدیل میشود اگر بفهمی

واین قراراز ازل بین انسان وخدا بوده وخواهد بود تا عشق به سامان برسد

وانروز دیگر نمازی از ما نخواهند ودیگر پای محاسبه است که

به میان میاید

وانروز به تو خواهند گفت  بعنوان اولین سوال

قرارمان چه بود وچه کردی؟

قرارمان نماز بود قرارمان عشقبازی بود

هان؟ حال بگو چه کرده ای؟

آیا قبولش میکنند دورکعت انرا تا

در مسیر بهشتش قرار بگیریم.خدایا

بهشت برای اهلش تو خود را در این دنیا از من نگیر

راستی میگویند هرگاه خدا بخواهد خودش را از بنده اش بگیرد

نماز را از او خواهد گرفت ومیان کفر وایمان نیز همین فاصله

خواندن یا نخواندن نماز است

پس بیاییم کافر نشویم


49.gif49.gif49.gif

امام حسین

جلوی مادر با ادب نشست و گفت: - من رو بیشتر دوست داری یا خدا رو؟ مادر: خب معلومه! خدا رو - امام حسین علیه السلام رو بیشتر دوست داری یا خدا رو ؟ مادر: امام حسین علیه السلام رو هم برای خدا می خوام - پس راضی هستی که من شهید بشم.
فدای امام حسین علیه السلام بشم؟!
اینجوری مادرش رو راضی کرد و رفت ... رفت و فدای امام حسین علیه السلام شد

وصیتنامه شهید طاهری :





 « ما مقلب القلوب را هر شب اینجا می بینیم؛
ما اگر قلبمان را فتح کردیم، فتح الفتوح است؛
فتح خاکریز مهم نیست، ما پیروزی بر قلب را
مقدم بر پیروزی بر دشمن می دانیم. هدف ما
از مبارزه، راضی کردن خداست نه فتح بغداد.

خدا

جدا کننده متن, جدا کننده متن جدید, جدا کننده متن زیبا, انواع جدا کننده متن, عکس جدا کننده متن

یک نفر نیست بپرسد از من

که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟

صبح تا نیمه ی شب منتظری

همه جا می نگری

گاه با ماه سخن می گویی

گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی

راستی گمشده ات کیست؟

کجاست؟

صدفی در دریا است؟

نوری از روزنه فرداهاست

یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست..


جدا کننده متن, جدا کننده متن جدید, جدا کننده متن زیبا, انواع جدا کننده متن, عکس جدا کننده متن

کودک


آیت الله بهجت(ره) : جدا کننده متن, جدا کننده متن جدید, جدا کننده متن زیبا, انواع جدا کننده متن, عکس جدا کننده متن
 هیچ کودکی نگران وعده بعدی غذایش نیست؛
زیرا به مهربانی مادرش ایمان دارد؛
ای کاش من هم مثل او به خدایم ایمان داشتم ...

تو چه میدانی

 

روزگاران عجیبی آمدند ***نسلهای نا نجیبی آمدند

ابتدا احسامان ترد بود ***ابتدا اندوهمان خرد بود

رفته رفته خنده ها زاری شدند **زخمهامان کم کم کاری شدند

بعضی از انها که خون نوشیده اند ***ارث جنگ عشق را پوشیده اند

عده ای حسن القضا را دیده اند ***عده ای را بنز ها بلعیده اند

ای شکوه رفته امشب باز گرد! ***این سکوت مرده را در هم نورد!

از نسیم شادی یاران بگو ***از شکست حصر ابادان بگو

از شلمچه از فاو از بستان بگو ***از شکوه رفته از مهران بگو

از همانهای که سر بر در زدند ***روی فرش خون خود پر پر زدند

شب شکاران سحر اندوخته ***از پرستو های در خود سوخته

زان همه گلهای که میبردی بگو **از بقایی از بروجردی بگو

پهلوانانی که سهرابی شدند ***از پلنگانی که مهتابی شدند

ای جماعت جنگ یک آیینه است **هفته تاریخ را آدینه است

لحظه ای از این همیشه بگذرید ***اندرین آیینه خود را بنگرید

عشق بود وداغ بود و سوز بود ***اه گویی این همه دیروز بود

اینک اما در نگاهی راز نیست ***در گلویی عقده اواز نیست

باز دنیا کاسه خمر شماست ***باز شیطان اولی الامر شماست

با همانهایم که بعد از آن ولی ***شوکران ریختن در کام علی

باز ایا استخوانی در گلوست ***باز ایا خوار در چشمان اوست

 

یسطرون هم رفت و ما نون مانده ایم **بعد لیلا باز مجنون مانده ایم

در تکاپوی شبیخون مانده ایم ***در سکوت خویش جیحون مانده ایم

زخمی ام اما نمک بی فایده است**درد دارم نی لبک بی فایده است

عاقبت آب از سر نوحم گذشت ***لشگر چنگیز از روحم گذشت

جان من پوسید در شبغاره ها ***آه ای خمپاره ها !خمپاره ها

ای شهیدان!دردها برگشته اند **روزهامان را به شب آغشته اند

فصلهامان گونه ای دیگر شدند **چشمهامان مست وجادوگر شدند

هفته ها در هفته ها گم می شوند**وهم ها فردای مردم می شوند...


3184c908.gif