روزگاران عجیبی آمدند ***نسلهای نا نجیبی آمدند
ابتدا احسامان ترد بود ***ابتدا اندوهمان خرد بود
رفته رفته خنده ها زاری شدند **زخمهامان کم کم کاری شدند
بعضی از انها که خون نوشیده اند ***ارث جنگ عشق را پوشیده اند
عده ای حسن القضا را دیده اند ***عده ای را بنز ها بلعیده اند
ای شکوه رفته امشب باز گرد! ***این سکوت مرده را در هم نورد!
از نسیم شادی یاران بگو ***از شکست حصر ابادان بگو
از شلمچه از فاو از بستان بگو ***از شکوه رفته از مهران بگو
از همانهای که سر بر در زدند ***روی فرش خون خود پر پر زدند
شب شکاران سحر اندوخته ***از پرستو های در خود سوخته
زان همه گلهای که میبردی بگو **از بقایی از بروجردی بگو
پهلوانانی که سهرابی شدند ***از پلنگانی که مهتابی شدند
ای جماعت جنگ یک آیینه است **هفته تاریخ را آدینه است
لحظه ای از این همیشه بگذرید ***اندرین آیینه خود را بنگرید
عشق بود وداغ بود و سوز بود ***اه گویی این همه دیروز بود
اینک اما در نگاهی راز نیست ***در گلویی عقده اواز نیست
باز دنیا کاسه خمر شماست ***باز شیطان اولی الامر شماست
با همانهایم که بعد از آن ولی ***شوکران ریختن در کام علی
باز ایا استخوانی در گلوست ***باز ایا خوار در چشمان اوست
یسطرون هم رفت و ما نون مانده ایم **بعد لیلا باز مجنون مانده ایم
در تکاپوی شبیخون مانده ایم ***در سکوت خویش جیحون مانده ایم
زخمی ام اما نمک بی فایده است**درد دارم نی لبک بی فایده است
عاقبت آب از سر نوحم گذشت ***لشگر چنگیز از روحم گذشت
جان من پوسید در شبغاره ها ***آه ای خمپاره ها !خمپاره ها
ای شهیدان!دردها برگشته اند **روزهامان را به شب آغشته اند
فصلهامان گونه ای دیگر شدند **چشمهامان مست وجادوگر شدند
هفته ها در هفته ها گم می شوند**وهم ها فردای مردم می شوند...