شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

عشق بازی با خدا



جبهه یعنی عشق بازی با خدا...


شهید پازوکی


شهید پازوکی داشت رو زمین با

انگشت چیزی می نوشت

رفتن جلو دیدن چندین متر صدها

بار نوشته "حسیــــــن"

طوریکه انگشتش زخم شده
ازش پرسیدن:حاجی چکار میکنی ؟؟
گفت:
چون میسر نیست من را کـــــام او
عشـــــق بازی میکنـــــــم

با نـــــام او ...


عشق بازی

49.gif49.gif49.gif

گاهی ساعتت را کوک میکنی تا بیدارت کندسر ساعت

همان ساعتی که با او قرارداری هم اویی که قره العین باید باشد

زمان از آن موقعی که کوکش کرده ای بسیار

سریعترازان گذشته است که فکر میکنی

وقتی از تو بپرسند چند ساعت گذشته است خواهی گفت یک یا دو ساعت

ولی ساعت بر مدارخودگاهی شش وگاهی 5ساعت را گذرانده است

روزهایی هم هست که ساعت خواب مانده است وتوقبل

از ساعت بیدار شده ای راستی چه کسی بیدارت کرد

(وتو چه میپنداری، که اوست اول واخر وظاهر وباطن)

چه کسی بیادت انداخت وچه کسی است که

در ورای کوک این ساعت تو را بیدارمیکند

الله نورالسموات والارض

واینجاست که باید بگویی مگر تو هم خواب میمانی ساعت

*ساعاتی است که دیر امده ای واین است

اگر دل بدهی به حضرت عشق*

که او تورا درمسیر عشق قرار میدهد اگر بخواهی واگر

نخواهی ساعت هم زود بیدار شود

تو دیر بیدار میشوی وقرارت به بی قراری تبدیل میشود اگر بفهمی

واین قراراز ازل بین انسان وخدا بوده وخواهد بود تا عشق به سامان برسد

وانروز دیگر نمازی از ما نخواهند ودیگر پای محاسبه است که

به میان میاید

وانروز به تو خواهند گفت  بعنوان اولین سوال

قرارمان چه بود وچه کردی؟

قرارمان نماز بود قرارمان عشقبازی بود

هان؟ حال بگو چه کرده ای؟

آیا قبولش میکنند دورکعت انرا تا

در مسیر بهشتش قرار بگیریم.خدایا

بهشت برای اهلش تو خود را در این دنیا از من نگیر

راستی میگویند هرگاه خدا بخواهد خودش را از بنده اش بگیرد

نماز را از او خواهد گرفت ومیان کفر وایمان نیز همین فاصله

خواندن یا نخواندن نماز است

پس بیاییم کافر نشویم


49.gif49.gif49.gif

شهدا عشق بازی


وقتی دگر حرفی باقی نگذارند من چه بگویم
خواستی بفهمی عشق یعنی چه نگاهی به شهداوسیره انها کنیم
  وعشقبازی یعنی همین ارامش

عشق بازی

داشت رو زمین با انگشت چیزی می نوشت....
رفتن جلو دیدن چندین متر صدها بار نوشته * حسین *
طوریکه انگشتش زخم شده !
ازش پرسیدن: حاجی چکار میکنی ؟؟
گفت: چون میسر نیست من را کام او... عشق بازی میکنم با نام او ... """خاطره ای از شهید پازوکی"""