شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

مبارک باشد حماسه سیاسی

راستی برای من خیلی جالب بود پس از انتخابات کاندیداها همگی تبریک گفتند پس مشخص است همه چیزی در نظام ما ازاد است وهمین طیف انتخاب شده قبل از انتخابات دم از انتخابات ازاد می زدند-راستی سال 88 چرا اتش زدند همه چیز را با وجود اراء کمتر از رقیب چرا تقلب را مطرح کردند وچرا زن وفرزندشان در وسط خیابانها اغتشاش گران را راهنمایی می کردند.چرا....................



یعنی الان تقلب نشده ومردم باید شادی کنن

خدایا یک بام ودوهوا رو شنیده بودیم

مبارک باشد بر مردم ایران حماسه سیاسی و

مبارک باشد شادیتان

ومبارک باشد برای مردم فهیمی که به نامزدهای دیگر رای دادند 

وهرگز نخواستند مملکتشان را دود واتش فرا بگیرد وفهمیده اند مانند حسین فهمیده

وچه نامبارک بودند سال88 که نتوانستند قدرت را در دستان کسی دیگر ببینند خدا از سر تقصیراتشان بگذر

وگرنه مشخص نیست بخاطر انهمه اتش بازی چه بر سرشان خواهد امد


به غیر من در این قفس پرنده پر نمیزند

به غیر من در این قفس پرنده پر نمیزند

به غیر پنجه های غم کسی به در نمیزند
ز نوبهار زندگی کسی خبر نمیدهد

نسیم صبح دم به این شکسته سر نمیزند
کجایی ای امید دل شکسته بی تو آیینه

اسیر آرزوی تو گلی به سر نمیزند
شکسته باوری ببین غریب بی نشان تو

سیاه سرمه را دگر به چشم تر نمیزند
اسیر و پر شکسته ام بیا ببین چه خسته ام

جدا زتو در این قفس به مرگ دل نشسته ام
چو بوته ی شقایقم گل همیشه عاشقم

شکسته زیر بار غم در آخرین دقایقم
پرنده ای غریبه ام که بی تو پر نمیزند

رهی دگر نمیرود دری دگر نمیزند
برای خاطر خدا عزیز من بیا بیا

بیا و پر ترانه کن سکوت سرد خانه را

عباس باید می رفت

جنازه ی حسین را آوردند !

پدرش در تشییع جنازه ی او دائم فریاد می زد: اشتباه کردم حسین را فرستادم جبهه!!

اهالی روستا سرزنشش می کردند که "محمد آقا !ضدانقلابی ها دور و برمان هستند این حرفها را نزن و اجر شهید را پایمال نکن !" و دوباره پدر شهید فریاد می زد:" اشتباه کردم ،گناه کردم!"

مراسم بزرگداشت شهید مملو از جمعیت بود ؛با حضور همرزمان و بچه های سپاه و مهمانانی که برای تسلیت آمده بودند!

پدر شهید می خواست صحبت کند ؛همه نگران بودند حرفهایی بزند ! و موجب شادی دشمن و ناراحتی دوستان شود!

پدرشروع کرد به فریاد زدن : "مردم بدانید من اشتباه کردم حسین را به جبهه فرستادم ... ! "



...خانواده ودوستان شهید ناراحت شدندو سرها را پایین انداختند و این را به حساب داغی که بر دل پدر نشسته بود گذاشتند که محمد آقا ادامه داد:" تا وقتی عباس هست، حسین نباید شهید شود!! من باید اول عباسم را به جبهه می فرستادم ! "

عملیات بدر نوبت عباس شد . و پدر شهید هیچگاه تا پایان عمر خودش را نبخشید که :عباس بعد از حسین شهید شد!!!!



به تاسی از عاشورا اول عباس باید می رفت بعد حسین

http://www.ghannaseh.blogfa.com/

مابا ذکر حسین است که افطار میکنیم-

مردم ایران با صدای شجریان افطار میکنند یا...؟
گرچه خود آقای شجریان با ارسال نامه ای به صدا و سیما و در جهت حمایت از فتنه گران در سال 88 اعلام کردند که " راضی به پخش آثار خود از صدا و سیما نیستند " اما جالب است که نظر رهبر انقلاب را درباره پخش صدای شجریان پیش از افطار بازخوانی نماییم.ایشان «ربنا»ی شجریان را اثری هنری می‌خواند که فاقد حس و حال مناسب برای اذان ماه مبارک رمضان است و بهتر است با نمونه‌های مسجدی جایگزین شود: «آن «ربّنا»هایى که شجریان خوانده و در ماه رمضان قبل از اذان مغرب مى‌گذارند، یک کار هنرى است؛ یک کار حالى نیست؛ مناسب نیست که بعد از اذان، کسى بخواهد آن‌طور چیزى را بگذارد؛ نه، بعد از اذان، به نظرم مى‌رسد که همین صداى معمولىِ مسجدىِ ما بهتر و مناسب‌تر باشد.»آقای روحانی در مناظره کاندیداهای ریاست جمهوری از عدم پخش صدای آقای شجریان که همه مردم ایران با آن روزه خود را افطار میکنند!؛ابراز ناخشنودی نمود!

درهم


در دیار ما که هرکالا به هرجا ،درهم است
گرخریدار کند ،کالای خوب از بد جدا
با تشر گوید فروشنده:که آقا درهم است!

یا مهدی،
یاران خوبت را مکن از بد جدا;
رو سیاه و رو سفیدش ،ج
ان مولا درهم است.

من نماز بخونم یا نخونم چی به شما می رسه

دیشب برای گرامی داشت سالروز شهادت یکی از شهدای محل به منزل خانواده ایشان رفتیم. با توجه به اشهید بهزاد مفتوحیینکه طی سال های پس از شهادت شهید بهزاد مفتوحی در سال 1367، خواب های جالب زیادی از خانواده محترمشان شنیده بودم که همگی منطبق بر آیات قرآن، روایات اهل بیت(علیهم السلام) و نظر علما بود، از پدر شهید خواستم بخشی از آن خواب های زیبا را برای حضار تعریف کند.

اولی مربوط به نحوه شهادت ایشان است که در خواب برای پسرخاله اش نقل می کند: "وقتی بدنم از پشت سر متلاشی شد، عرش خدا را دیدم و دیدم که در عرش خدا سیر می کنم. از عرش ندا آمد چه می خواهی؟ گفتم من آمرزش خدا و رضایت مادرم را می خواهم"

شهید بهزاد مفتوحی چندین بار به خواب پسرخاله اش می آید و می گوید: "چرا نماز نمی خونی؟ نمازت رو بخون" و پسرخاله شهید هم در هر بار می گوید: "باشه، می خونم"
آخر سر پسرخاله اش با تحکّم می گوید: "آخه من نماز بخونم یا نخونم چی به شما می رسه هی میای میگی نماز بخون؟!"
شهید بهزاد مفتوحی دست پسرخاله را می گیرد و می گوید "حالا که اینطور شد بیا بریم یه جایی رو بهت نشون بدم" و او را به تل بلندی می برد و اشاره می کند به جایی که جمعیت زیادی در آنجا موج می زد و می گوید:"اینجا را نگاه کن. اینجا صحرای محشر است".
سپس اشاره می کند به جایی در انتهای جمعیت و می گوید:"آن در را می بینی؟ تمام این جمعیت باید تک تک حساب پس بدهند تا از آن رد شوند؛ اینکه میگویم نماز بخوان به خاطر این است که اگر شما نماز نخوانی بیای اینجا من نمی توانم پیدایت کنم و دستت را بگیرم از در ردت کنم"

پسرخاله شهید می پرسد: "با این همه جمعیتی که اینجا هست، خودت چطور از در رد میشوی؟"
شهید مفتوحی می گوید: "ما از در رد نمی شویم. ما هر وقت بخواهیم از بالای در رفت و آمد می کنیم"


پسرخاله دیگرش خوابش را می بیند و درباره بهشت و جهنم از او می پرسد:"بگو ببینم بهشت و جهنم هست یا نیست؟"
شهید مفتوحی در پاسخ می گوید: "هم بهشت هست هم جهنم"
پسرخاله شهید از وی می خواهد که بهشت و جهنم را توصیف کند.
شهید مفتوحی می گوید: "ما جهنم را ندیدیم، از بالای جهنم رد شدیم. بهشت را هم که شما امثالش را در دنیا ندیدید، من چگونه توصیف کنم؟"
پسرخاله شهید می پرسد : چه کنیم که ما هم جهنم را نبینیم؟
شهید مفتوحی در پاسخ می گوید: شما مواظب نماز و زبانتان باشید.

http://www.ammarname.ir/link/23142وب لاگ تکلیف الهی

سفره عقد


سر سفره عقد نشسته بودیم، عاقد که خطبه را خواند،


صدای اذان بلند شد.


حسین برخاست، وضو گرفت و به نماز ایستاد،


دوستم کنارم ایستاد و گفت: این مرد برای تو شوهر نمی شود.


متعجب و نگران پرسیدم: چرا؟


گفت: کسی که این قدر به نماز و مسائل عبادی اش مقید باشد،


جایش توی این دنیا نیست. 


«شهید حسین دولتی»

شاگرد اول

     من به قبولی فکر میکنم

                        وتو به شاگرد اولی و

                                   تو ببین چقدر فرق است بین من و او

                                               او شاگرد اول کلاس عاشقی حضرت دوست شد

                                                                           ومن هنوز مانده ام بابا اب داد یا نداد

خود خدا



هـــمهـ می داننــــــــد...

راهــــــــی کهـ بهـ بهشـــــــت میرود نزدیــــــک است

اما مـــــــــن...

به آن راه دوردست میروم

راهی کهـ مــــــــــیرســـد بهـ خــــــود ِ خـد
ا

پدروکودک

پدر کودک را بلند کرد و در آغوش گرفت.کودک هم وقتی روی زمین آمد می خواست پدر را بلند کند.

دستهای کوچکش را دور پاهای پدر حلقه کرد،ولی نتواست!

با خود گفت:حتما چند سال بعد می توانم...

بیست سال بعد....

توانست پدر را بلند کند.

پدر سبک بود.

به سبکی یک تکه پلاک و چند تکه استخوان...

خوب نگاه کنیم کدام سهمیه جبران کننده است

عمری است منتظرت هستم که بیایی-مامان چرا نیامدی پیر شدم اما خسته نشدم

خونین شهر، شهر حماسه و خون آزاد شد

کجایند بعثیانی که امده بودند تا بمانند ، در کوچه پس کوچه های خونین شهر نوشته بودند جئنا لنبقی ولی در سوم خرداد بود که صدای اقای کریمی شادی وصف ناشدنی رابه مردم ایران هدیه میداد --شنوندگان عزیز توجه فرمایید خونین شهر ، ....آزدا شد

شادی ارواح شهدای خونین شهر صلوات

تائید صلاحیت شده ها


آخرین مکالمه قبل ازپرواز :


عراقیها خاکریزراگرفته اند

دارندتیرخلاص میزنند

بایدفرکانس بیسیم راعوض کنم

سلام مارابه امام برسانید

بگوییداز ما راضی باشد

هرکاری ازدستمان برآمدکردیم

وب لاگ:یاقائم ال محمد.

کرببلا


شبی ساکت و دلگیر خودم بودم و قلبی که ز غم بسته به زنجیر

و هنگام اذان بود

که پیچید در افاق یکی نغمه ی تکبیر

نوشتند که هنگام اذان دست به دامان خدا باش و مشغول دعا باش

وگفتم  به خدا بین دعایم

که دلتنگ اذان حرم کرببلایم .


49.gif49.gif49.gif49.gif