هم اینڪه از انتظار تو دم بزنیم
این نامه ے چندم است ڪه میخوانے
داریم رڪورد ڪوفه را مے شڪنیم !
دلش میخواست یکی از لباسهای امام را بگیرد
برای تبرک، اما خجالت میکشید بگوید.
حتی نامه نوشت، اما نامه را نفرستاد.
ناامید شد داشت بر میگشت شهر خودش که
کسی از پشت صدایش زد. برگشت.
غلام امام بود.
گفت:
“این لباس را آقا برایت فرستاده.”
ورود عمربن سعد فرمانده
سپاهیان یزید به کربلا(61ق)
ارسال نامه توسط امام حسین(علیه السلام)
برای اهالی کوفه توسط قیس بن مسهر صیداوی
میگویند نوشته ها از گفته ها معتبر ترند
دوازده هزار نامه
ی دعوت نوشتند،
ولی با بیش از سی
هزار نیزه و شمشیر به استقبال رفتند
آقای من ، : راز
بی نشانی بودن ات را اکنون میفهمم ؛
کاش نامه هایی که
تمبر صداقت نداشتند هیچگاه به نشانی نمی رسیدند
[کاش نامه های
{دعای فرجمان} ، تمبر صداقت داشته باشد تا بی نشان نشوی]
اللهم عجل لولیک الفرج
در لا به لای پروندهی سردار شهید «ایرج نجفی»
جانشین فرمانده گردان علی ابن ابیطالب(ع)
لشکر 25 کربلا نامهای توجهم را به خودش جلب کرد،
نامهای که در قالب درد و دل و گلایه عنوان شده است.
درد و دلی خودمانی از یک رزمنده به فرماندهاش که
قابل تأمل است. متن این نامه را در ادامه میخوانیم.
« با سلام و درود فراوان به خدمت یگانه خورشید
بانگ امامت آقا امام زمان و نائب به حقش امام
خمینی و با درود بر شهیدان از شهدای صدر اسلام تا کنون.
یه
روز،چند ساعت مونده به شروع عملیات،فرمانده ی گردان رفت پیش روحانی گردان
و به روحانی گفت: «حاج آقا من یه رازی دارم که میخوام به شما بگم.راستش من
یه گناه کردم که میخوام ببینم خدا می بخشه یا نه؟» این روحانی متعجب میشه که این فرمانده چه گناه بزرگی مرتکب شده. فرمانده
میگه: «وقتی رفتم مرخصی،زمان برگشت همسرم ازم خواست که موقع تولد بچه پیشش
بمونم و نرم جبهه.اما من قبول نکردم.حالا یه نامه از خانمم رسیده.توش
نوشته:"حاجی اصلا نمیگم بیا پیش ما؛اما این بچه اسم نداره.یه24ساعت مرخصی
بگیر و بیا هم بچه ات رو ببین،هم براش اسم انتخاب کن." گناه من خوندن این
نامه بوده.الآن دلم یه ذره هوا بچه ام رو کرده.» روحانی بهش دلگرمی میده و آرومش می کنه.میگه:« حتما خدا می بخشه.خوب بچه ی خودته.حق داری دوسش داشته باشی و ... .»!
همین دم دمای غروب غمین
دلم میکند گوشه ای را کمین
دوبار غروب،آدینه، انتظار
دوباره شده قلبها بی قرار
نشسته ام به راهی و فانوس به دست
نوشته ام گلایه یا هر چه هست
بیا بس است انتظار، چشم خیس
بیا و از وصال نامه ای بنویس
بیا که کوچه خسته شد، شکسته شد
بیا که گل نرگس نشکفته بسته شد
"مائده دبیری"