شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

شهدا


موقع اعزام سپاهیان کربلا بود،یک پسربچه ی یازده،
دوازده ساله آمده بود واحد بسیج سپاه
 و می خواست به جبهه برود. وقتی جواب نه
 شنید سراغ فرماندهی را گرفت. با صلابت گفت:
 «دستور دهید اسم مرا هم بنویسند.»
فرمانده ی سپاه نورآباد پاسخ داد:
«شما هنوز به سن بلوغ نرسیده ای، نمی توانیم
 این کار را بکنیم. پسر در حالی که می گریست
با عصبانیت گفت: «شما کی هستی که اسم مرا
 بنویسی یا ننویسی. به دستور ولی فقیه تکلیف
خودم را می دانم باید در میدان جنگ حاضر باشم»...
همه با حیرت او را می نگریستند.

اسرا

0045B15D.gif
اسیر شده بودیم
قرار شد بچه ها برا خانواده هاشون نامه بنویسن
بین اسرا چند تا بی سواد و کم سواد هم بودند که نمی تونستن نامه بنویسن
اون روزا چند تا کتاب برامون آورده بودن که نهج البلاغه
یه روز یکی از بچه های کم سواد اومد و بهم گفت:
من نمی تونم نامه بنویسم
از نهج البلاغه یکی از نامه های کوتاه امیرالمومنین علیه السلام
می خوام بفرستمش برا بابام
نامه رو گرفتم و خوندم
از خنده روده بُر شدم
بنده خدا نامه ی امیرالمومنین علیه السلام به معاویه
 هم لابه لاشون بود
 رو برداشته و برای باباش نوشته بود
 رو نوشتم روی این کاغذ