همین دم دمای غروب غمین
دلم میکند گوشه ای را کمین
دوبار غروب،آدینه، انتظار
دوباره شده قلبها بی قرار
نشسته ام به راهی و فانوس به دست
نوشته ام گلایه یا هر چه هست
بیا بس است انتظار، چشم خیس
بیا و از وصال نامه ای بنویس
بیا که کوچه خسته شد، شکسته شد
بیا که گل نرگس نشکفته بسته شد
"مائده دبیری"