شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

ارزوی شهادت


زود بیدار شدم تا سر ساعت برسم

بایداین بار به غوغای قیامت برسم


من به "قد قامت" یاران نرسیدم، ای کاش

لا اقل رکعت آخر به جماعت برسم


آه ،مادر! مگر از من چه گناهی سر زد

که دعا کردی و گفتی به سلامت برسم؟


طمع بوسه مدار از لبم ای چشمه که من

نذر دارم لب تشنه به زیارت برسم


سیب سرخی سر نیزه ست... دعا کن من نیز

این‌چنین کال نمانم به شهادت برسم

شهید ابراهیم یعقوبی

●●●●●●▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬●●●●●●
●●●●●▬▬▬▬▬▬
ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬●●●●●●

چند ساعت قبل از شهادت، او به من گفت:

«من همه کارهایم را انجام داده ام یعنی واقعاً

آمده ام که شهید بشوم.» من گفتم:

«در جبهه بودن و کارکردن هم نوعی سعادت و خدمت است،

حتماً لازم نیست که انسان، شهید بشود ...»

در جوابم گفت: « ماندن برای من دیگر مشکل شده است،

با توجه به این که زیاد در جبهه بوده ام

و ... دیگر برای من سخت است که بمانم.»

احساس کردم اندوه سنگین فراق دوستان و

همسنگران بر دل او سنگینی می کند و

دیگر مرغ روحش، آرامش ماندن ندارد...

مدتی نگذشت که به آرزوی دیرینه خویش رسید

و به جوار قرب حق، راه یافت.

  

راوی : کاظم فکری (همرزم شهید)

شـادی روح شــهدا صــلوات


3184c908.gif

نمازعشق

44.gif44.gif44.gif44.gif44.gif

سال 61 قبل از عملیات والفجر مقدماتى

سوار برکمپرسى هاى تدارکات شدیم تا به منطقه عملیات برویم .

چون تعدادمان زیاد بود و کمپرسى کم . در نتیجه فقط مى شد

در کمپرسى ایستاد. ماشین ها حرکت کردند؛

و در حالى که افراد با تجهیزات کامل از قبیل کوله پشتى ،

اسلحه ، کلاه آهنى ، گلوله هاى اضافى و قمقمه

و ...ایستاده بودند. هر کس ذکرى مى گفت و

بعضى شوخى مى کردند که تو فردا شهید مى شوى و

از همدیگر طلب شفاعت مى کردند. مدتى گذشت و

اعلام شد وقت صبح است و چون

امکان توقف نبود گفتند همان طور نماز بخوانید.

کسانى که وضو نداشتند با خاک روى بدنه

کامیون تیمم کردند و در همان حالت ایستاده

و در حال حرکت بدون رکوع و سجود،

نماز خواندیم تا به عملیات خللى وارد نشود. 

منبع : نماز عشق - راوی:حسین یوسفی