چقدر از منش این شهدا دور شدیم
آنقدر خیره به دنیا شده و کور شدیم
معذرت از همه خوبان و همه همرزمان
ما برای شهدا وصله ی ناجور شدیم
شهدا در همه جا فاتح اصلی بودن
عجب اینجاست که ما این همه مغرور شدیم
ترکش به جناق سینه و حنجره ی علی خورده بود.
خون زیادی از سمت قلبش بیرون می آمد.
در زیر نور ماه چهره ی علی نورانی تر شده بود.
سعی کردم او را بلند کنم، اما او گفت:
«دیگر دست به من نزنید، این ها آمده اند مرا ببرند،
مگر نمی بینید. من باید بروم. کار من تمام است».
دوتا نفس عمیق کشید، به حالت نیم خیز بلند شد
و ادامه داد:
«السلام علیک یا اباعبدالله (علیه السلام)»
سپس با صورت به زمین افتاد. فرشتگان الهی آمده بودند،
او را تا بارگاه قدسی همراهی کنند،
اما ما فرشته ها را نمی دیدیم.
جبهه که بودیم دلهایمان خیلى به هم نزدیک بود و از فاصله ها،
فاصله مى گرفتیم. هیچ نگاهى بوى ریا نمى داد و پاکى و مهربانى
بر همه چیز ارجحیت داشت. هیچ گامى بى وضو نبود و اگریک
لحظه غفلت مى کردى صد صلوات جریمه مى شدى. باید به دنبال
شهادت شب و روز مى دویدى، شاید به گرد آن مى رسیدى و اگر
هم خیلى همت به خرج مى دادى دست یا پایى از تو مورد قبول واقع مى شد.
بهترین سرگرمى یا زیارت عاشورا بود یا خواندن نماز......
گردان کمیل ، کانال را پاکسازی می کرد تا به پاسگاه برسد...
کانال های ذوزنقه ای شکل، کار فرانسوی ها بود و
دوشکاهای سوار شده بر تانک های عراقی، مستقیم،
جاده را می زدند. روز سوم، ارتباط کمیل با مقر قطع شد.
آخرین حرف را بچه ها به حاج همت گفتند:
حاجی به امام بگو ما عاشورایی جنگیدیم ....
و حاج همت ، آنسوی بی سیم، فقط می توانست
سر به جعبه های مهمات بکوبد و اشک بریزد.
نه آب رسید و نه غذا. دوازده نفر با یک قمقمه سر کردند،
عراقی ها که به کانال رسیدند،
اکثر بچه ها از تشنگی شهید شده بودند.
بقیه را هم تیر خلاص زدند. بچه ها در قتلگاه ماندند
برای همیشه. قتلگاهی پر از لب های تشنه و
پر از لاله هایی که سال ها بعد نیز با یک سوراخ
درجمجمه های پر از گل پیدا شدند و شهید گمنام ، خوانده شدند...
وباید به نقد کشید این کار وتمام کارهایی از این قبیل را
در جامعه اسلامی ما
اگر حامد زمانی ترانه ای با نام مرگ بر امریکا
بخواند خودروی او را باید بزننداز بین ببرند
تا جرات نکند مرگ برامریکا بخواند.
اگر خانم بازیگری رهبرش را مقتدا بداند
به هر صورت او را میزنندو ترور شخصیتی می شود
حال جالب است اینها را می گویند ازادی .
اگر طلبه ای امر به معروف کنداو را
با چاقو میزنندتا کسی جرات نکند حرفی بزند.
وحال تمام اینها میشودازادی
وجالب تر زن شیعه ومسلمان بازیگر البته
من به مسلمان بودنشان شک دارم تا رسد
به شیعه بودنشان اگر درجشنواره کن
با مرد اجنبی دیده بوسی کند می شود
عین ازادی وکسی حق ندارد حرفی بزند
واقای علی مصفا متاسفم برای تو
فیلم ضد ایرانی درست میکنن (اصغر فرهادی)
ودر جشنواره اسکار میگیرند
بازن اجنبی دیده بوسی میکند همه انهایی
که دم از ازادی میزنند میگویند ما دیده شدیم
اخر احق اگز زنانتان را در رختخواب ذلت
بگذارند وبا انها انچه نباید بکنند باز هم دم از ازادی میزنی
این چه ازادی است که فقط دنیال شهوت است
وتو را به غربیها عرضه میکند من برای
خودت می ترسم که فردا برده بشوی هم جنسباز هم بشوی
برای همه انهایی که دم ازازادی می زندد
وازاد نیستند متاسفم
حداقل در دنیاییتان ازاد مرد باشید
شرمنده تونیم شهدا"، قافیه شد تو شعر ما
ردیف شعرمون همش" "چیکار کردیم بعد شما؟!"
هرچی شما خاکی بودین، ساده و افلاکی بودین
دادیم شمارو بِکِشَن، با قُپِّهها، درجهها
کوچیک بودیدم، حقیر بودیم، دادیم بزرگتون کنن
عکساتونو چاپ بزنن، رو پسترا و بنرا
این چاه اگه آبم داره، واسهی ما خوب نون داره
چوب حراجتون زدیم، تو میدونا، خیابونا
آی خونهدار و بچهدار، زنبیل و بردار و بیار
پلاک و استخوان داریم، تحفهی راه کربلا
پلاک و استخوان داریم، یک عالمه جوون داریم
شهری تو آسمون داریم، پاشین بیاین دُکّونِ ما
گردنمون که کج میشه، غرورمون فلج میشه
کی میدونه راست یا دروغ؟ شرمنده تونیم شهدا
گاهی یکسال آزگار، سراغتون نمیآییم
گاهی میگیم مارش بزنن، با تاج گل مییایم ادا
چندوقت یکبار لباستون، تو تنمون زار میزنه
وبال چفیتون میشیم، همایشا، نمایشا
جنگل مولایی شده، شهرمون از دوز و دغل
هرکی به فکر خودشه، سوارهها، پیادهها
چیکار کردیم بعد شما؟، به عقل جِنَّم نمی[آ]مد!
سکه زدیم به نامتون، اما تو بازار رِبا
خلوص نیت نداریم، ما حاج همت نداریم
همش داریم بیرون میدیم، فوق لیسانس و دکترا
دکترامو میگن شما، بچهرو دِپرس میکنید
دادیم که حذفتون کنن، از قصهها، سانسورچیا
بچههامون بچههاتون، بنگی شدن، رنگی شدن
رومی شدن زنگی شدن، شرمندهایم رومون سیا
من چیبگم آخر شعر، جون و دلم آتیش گرفت
شهید کشی بسه دیگه، جون امام وشهدا