شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

شهدا شرمنده ایم

ترکش به جناق سینه و حنجره ی علی خورده بود.
خون زیادی از سمت قلبش بیرون می آمد.

در زیر نور ماه چهره ی علی نورانی تر شده بود.

سعی کردم او را بلند کنم، اما او گفت:
«دیگر دست به من نزنید، این ها آمده اند مرا ببرند،

مگر نمی بینید. من باید بروم. کار من تمام است».


دوتا نفس عمیق کشید، به حالت نیم خیز بلند شد

و ادامه داد:

«السلام علیک یا اباعبدالله (علیه السلام)»

سپس با صورت به زمین افتاد. فرشتگان الهی آمده بودند،

او را تا بارگاه قدسی همراهی کنند،

اما ما فرشته ها را نمی دیدیم.

خاطره


یک برادر وظیفه داشتیم که خیلى به نماز مقید نبود

و مخصوصا مواقعى که وضعیت قرمز و خطرناک

مى شد، به طور کامل از نماز خواندن خوددارى

مى کرد. احتمالا عامل اصلى آن ترس بود و

مى خواست بیشتر با بقیه نیروها باشد.

یک شب در یک کانال بودیم تا این که آتش

بسیار سنگینى از طرف دشمن ریخته شد.

تا نزدیکى هاى صبح مشغول نبرد بودیم و

در گرماگرم جنگ صداى اذان پخش شد.

کانال ما به حسینه و نمازخانه بسیار نزدیک بود.

من به همراه چند نفر دیگر تاءکید کردیم که باید

برویم و در نمازخانه نماز بخوانیم .نوبتى کانال

را ترک مى کردیم و نماز مى خواندیم .

تا سرانجام اغلب نیروهایى که آن جا بودند نماز

را در نماز خانه خواندند. آن سرباز آن شب

با ما بود و وقتى دید که این نیرها چه طور

تا صبح مبارزه کرده اند و هنگام اذان به نماز خانه

مى روند گفت : من واقعا تعجب مى کنم که

با این همه ترکش و خمپاره حتى یک نفر از

شما بابت نماز خواندنتان آسیب ندیدید.

و با مشاهده این صحنه ها و درک این مطلب

که نماز خواندن با توکل بر خدا هیچ خطرى ندارد،

کم کم به جمع نمازگزاران پیوست

و از انسان هاى مقید نسبت به نماز شد.



49.gif49.gif49.gif49.gif