شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

شهید حسین چتر زرین



شهید
به تمامی انسان‏ها و تاریخ پیام دارد که: ارزش ها با خون من زنده شد،
پاسدار آن باشید، تا چون من فائز شوید.
شهیدحسین چترزرین

عشق


عشــــــق
با لهجه ی خـون شنیـدن دارد...
وتو دیدی که همین خون عاشقی را
به روایت میگفت
پسری شش ماهه
خون درراه بهترینش داده

سیم خاردار

 


عملیات شروع شده بود. گردان ما خط شکن بود.

همه چیز داشت خوب پیش می رفت که یک دفعه خوردیم

به یه کانال پر از سیم خاردارهای حلقوی.

باید هرجور بود از این مانع رد می شدیم.

یه دفعه متوجه شدیم عراقی ها دارن

بهمون نزدیک می شن. اگه مارو می دیدند

عملیات لو می رفت و بچه ها قتل عام می شدند.

چاره ای جز عبور نبود.

توی فکر بودیم که یه دفعه فرمانده خودش رو

انداخت روی سیم خاردارهای حلقوی. داشتیم

از تعجب شاخ درمی آوردیم. گفت از

روی من رد بشین و برین جلو تا عراقی ها

نیومدند. هیچ کس حاضر نشد رد بشه تا

اینکه مارو به جان امام قسم داد. با

گریه از روش رد شدیم. آخرین نفر من بودم،

دستم رو گرفت. غرق خون شده بود و صداش در

نمی یومد. اشاره کرد به پاکتی که توی جیبش بود

و بهم فهموند که بردارم. فکر کردم وصیت نامه اش

رو نوشته، برداشتم.

عراقی ها نزدیک شده بودند باید می رفتیم

تا من رو نبینند. وقتی داشتیم میرفتیم

گریه ام گرفته بود، برگشتم و به فرمانده ام

نگاه کردم دیدم آروم داره اشک می ریزه و

به سختی دستاش رو به سمتم تکون می ده.

فکر کردم داره باهام خداحافظی می کنه،

خودم رو انداختم پشت یه خاکریز. پاکت نامه

فرمانده رو باز کردم. خشکم زد.

به جای وصیت نامه یه عکس دیدم، عکس دخترش بود،

دختری که تازه به دنیا اومده بود و

هنوز ندیده بودش. تازه فهمیدم تکون

دادن دستاش برا خداحافظی نبوده میخواسته

بگه برگرد تا برای یه بار هم که شده

عکس دخترم رو ببینم و از دنیا برم.

راوی: سید یاسر موسوی



3184c908.gif

شهید محمدرضا رودسر ابراهیمی




چه زیباست لحظه ای که تفنگ از زمین کنده می شود
و به سوی دشمن نشانه می رود،
چه زیباست لحظه ای که دشمن را ذلیل و خوار به اسارت می گیرد
و چه شیرین است آن هنگام که در خون خود می غلتیم
 و با شهد شهادت سیراب می شویم.
 
شهید محمدرضا رودسر ابراهیمی

شهید


✿•٠·✿•٠·✿•٠·✿•٠·✿•٠· توفان پیچید،‌ برگی از پا افتاد
فریادی رفت و رفت،‌ گم شد در باد
دستی با خون نوشت بر دامن خاک
شمشیر یهود را عرب صیقل داد....
✿•٠·✿•٠·✿•٠·✿•٠·✿•٠·

فتوای نان ونام

قسمت مباد به فتوای نان و نام
مشغول آب و دانه بگردد کبوترم.


ای آسمانیان که زمین جایتان نبود
مانده است خاطرات شما لای دفترم


باشدحرام شیر حلالی که خورده ام
روزی اگر ز خون شما ساده بگذرم