شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

یادمان باشد

یادمان باشد به دل کوزه ی آب،

که بدان سنگ شکست

بستی از روی محبّت بزنیم!
تا اگر آب در آن سینه ی پاکش ریزند

آبرویش نرود!


یادمان باشد فردا حتما،

ناز گل را بکشیم
حق به شب بو بدهیم
و نخندیم دیگر
به ترکهای دل هر گلدان!
و به انگشت نخی خواهیم بست،
تا فراموش نگردد فردا
زندگی شیرین است!
زندگی باید کرد.
و بدانم که شبی،
خواهم رفت
و شبی هست که نباشد پس از آن،
فردایی...

گل

گلی از شاخه اگر می چینیم

برگ برگش نکنیم

و به بادش ندهیم!

لااقل لای کتاب دلمان بگذاریم

و شبی چند از آن

هی بخوانیم و ببوییم و معطر بشویم

شاید از باغچه ی کوچکِ اندیشه مان گل روید...!

ذهن ما

♥•٠·˙
ﺫﻫﻦ ﻣﺎ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﺍﺳﺖ.
ﮔﻞ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺎﺷﺖ!
ﮔﻞ ﻧﮑﺎﺭﯼ؛
ﻋﻠﻒ ﻫﺮﺯ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﯽ ﺭﻭﯾﺪ ...

ﺯﺣﻤﺖ ﮐﺎﺷﺘﻦ ﯾﮏ ﮔﻞ ﺳﺮﺥ ...
ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﺯﺣﻤﺖ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻦ ﻫﺮﺯﮔﯽ ﯾﮏ ﻋﻠﻒ ﺍﺳﺖ!

ﮔﻞ ﺑﮑﺎﺭﯾﻢ؛ ﺯﯾﺎﺩ!
ﺗﺎ ﻣﺠﺎﻝ ﻋﻠﻒ ﻫﺮﺯ، ﻓﺮﺍﻫﻢ ﻧﺸﻮﺩ.

ﺑﯽ ﮔﻞ ﺁﺭﺍﯾﯽ ﺫﻫﻦ،
ﻧﺎﺯﻧﯿﻨﻢ، ﻫﺮﮔﺰ
ﺁﺩﻡ، ﺁﺩﻡ ﻧﺸﻮﺩ ...

گلهای پرپر



کجا گل‌های پرپر می‌فروشند ...؟
شهادت را مکرر می‌فروشند ...؟
دلم در حسرت پرواز پوسید ...
کجا بال کبوتر می‌فروشند ... ؟

گل وگلوله

زیادگار ان زمان گل وگلوله مانده است

کنار جانماز من واخرین مدال تو

طیبه ثابت

دلم برات تنگ شده بابایی...

وقتی که سایه تورا بالای سر احساس نمی کنم برای من

دختر چه فرقی می کند نان جو بخورم یا نان خشک

لباس گرانقیمت بپوشم یا البسه ی ساده به تن کنم

  خود را در کاخ های گرانقیمت فرض کنم یا در

خانه ای کاه گلی با لبخند  بخوابم یا آرام آرام

برای تنهایی خود  گریه کنم چه سختست که ضعیفه

باشی وعمری با نازهای پدرانه خویش را آرام کنی

وحال با ظلم زمانه خودرا عاری از همدمی ببینی

که همدم گریه هاو بهانه های کودکانه ات بوده .

آه که چه سختست وجانگدازراستی پدر الان که

فکر می کنم اگر تو این حالت تنهایی ماد ر

نبود چه می شد  حالا باز گلی به گوشه جمال

گلچین روزگار که حداقل یک مونس دیگر برای ما

دخترای بی سر پناه به جای گذاشت و آن گل بی خار

رادر کوچه تنهایی به جای گذاشت سالهای سال خود

را با این باور که تو هرگز از پیشم نمی روی فریب

می دادم وقتی آفتاب عمرت غروب کرد دیگر همه چیز

برایم تمام  شد.حتی دیگر آن خنده ایی که تو از

آن به ملاحت یاد می کردی بر روی لبهایم ننشست

یعنی بهتر بگویم که از روی لبهایم فرار کرد و هرگز برنگشت.

چقدر ثانیه ها نامردند      گفته بودند که بر می گردند

برنگشتند و پس از رفتنشان   بی جهت عقربه ها می گردند

دنیاطلبی


ای انسانهای پاک این دنیا وسیله ی کار ماست نه هدف. شهیدصمد حیدری

تمنای وصال

در تمنای نگاهت بی قرارم تا بیایی
من ظهور لحظه ها را می شمارم تا بیایی


خاک لایق نیست تا به رویش پا گذاری

در مسیرت جان فشانم، گل بکارم، تا بیایی . .

گل نرگس

تو هر زمان که بیایی بهار خواهد بود

مجال شادی بی اختیار خواهد بود

چه خوش بود که بر آید به یک کرشمه دو کار

ظهور حضرت عصر(عج) و شروع فصل بهار

اللهم عجل لولیک الفرج

عملیات کربلای5


عملیات کربلاى پنج بود. در یک کانال پناه گرفته بودیم و فاصله ما

با عراقى ها کم تر از 200 متر بود. شهید حمید باقرى بالاى کانال ایستاده بود.

صدایش زدیم حمید بیا داخل کانال . این جا امن تر است .

ممکن است هدف قرار بگیرى . او در جواب گفت : هر چه خدا بخواهد همان مى شود

بعد از چند دقیقه او آمد پایین و در پشت کانال مشغول نماز شد. در همین حین خمپاره ای

کنارش خورد و به شهادت رسید. ما خواستیم خود را به بالاى سر او برسانیم که خمپاره

دیگرى درست روى پیکر مطهرش خورد و همچون گلى او را پرپر کرد. بعد از مدتى

به صحبت او فکر کردم که مى گفت هر چه خدا بخواهد همان مى شود. وقتى در

معرض دید و تیر بود هیچ اتفاقى نیفتاد، ولى هنگامى که از دید و تیر خارج شد، در

هنگام نماز به شهادت رسید و باز هم ثابت شد، هر چه خدا بخواهد همان مى شود.

  شهید حمید باقری

منبع : منبع : نماز عشق - راوی : سید محمد میر محمد على

عجب گلی روزگار


حدس زدم که باید ریگی به کفشش باشد.همه

مات و مبهوت چشم به دهان راوی دوخته بودیم،

از جبهه می گفت:از شبها و روز های اوایل جنگ و

از خود گذشتگی دوستانش و عسر و حرج خاص آن شرایط.

هر از گاهی حرف که به نقطه حساسش می رسید با قیافه ای

ساده لوحانه و مثلا از باب تعجب و شگفت زدگی می گفت:

عجب،عجب! گوینده که جنس بسیجی خودشان را بهتر

می شناخت زیر چشمی نگاهش می کرد و با لبخند حرفش

را ادامه می داد. درد سرتان ندهم،در حین صحبت

این بنده خدا،یکی از آن طرف گفت:عجب،عجب!

و یکی یکی از این طرف دم گرفتند.مجلس یک

مرتبه تبدیل به یک دم و نوحه درست و حسابی شد:

عجب،عجب بعد بلند شدند سر پا و سینه زدند:

عجب گلی روزگار بقیه اش معلوم بود:ز دست لیلا رفت! 

منبع : کتاب فرهنگ جبهه جلد سوم

(شوخ طبعی ها) نوشته سید مهدی فهیمی

عزیزترین

ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﻭﺍﺭﺩ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻫﯿﭻ ﺁﺩﻣﯽ ﻧﺸﻮ
 ﻭ ﺯﯾﺮ ﻭ ﺭﻭﺵ ﻧﮑﻦ ،
ﺣﺘﯽ ﻋﺰﯾﺰﺗﺮﯾﻨﺖ …!
ﺯﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﺭﺍ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﯿﻞ ﺑﺰﻧﯽ ،
ﺣﺪﺍﻗﻞ ﯾﻪ ﮐﺮﻡ ﺗﻮﺵ ﭘﯿﺪﺍ می کنی …

گل تازه شکفته

golgolgolgolgolgolgolgolgolgolgol


«فَاِنّ مَعَ العُسرِ یُسرا»
♥•٠·˙
غنچه از خواب پرید،
و گلی تازه شکفت،
خار خندید و بدو گفت سلام،
و جوابی نشنید ...

خار رنجید ولی هیچ نگفت ...
ساعتی چند گذشت،
گل چه زیبا شده بود ...

دست بی رحمی نزدیک آمد ...گ
گل سراسیمه زِ وحشت افسرد،
لیک آن خار در آن دست خلید ...
و گل از مرگ رهید ...

صبح فردا که رسید،
خار با شبنمی از خواب پرید،
گل صمیمانه به او گفت سلام ...

گل اگر خار نداشت
دل اگر بی غم بود
اگر از بهر کبوتر قفسی تنگ نبود،
زندگی
عشق
اسارت
قهر و آشتی
همه بی معنا بود ..


golgolgolgolgolgolgolgolgolgolgol

باغچه


 

ﺫﻫﻦ ﻣﺎ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﺍﺳﺖ.

ﮔﻞ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺎﺷﺖ!
ﮔﻞ ﻧﮑﺎﺭﯼ؛
ﻋﻠﻒ ﻫﺮﺯ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﯽ ﺭﻭﯾﺪ ...
ﺯﺣﻤﺖ ﮐﺎﺷﺘﻦ ﯾﮏ ﮔﻞ ﺳﺮﺥ ...
ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﺯﺣﻤﺖ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻦ ﻫﺮﺯﮔﯽ ﯾﮏ ﻋﻠﻒ ﺍﺳﺖ!
ﮔﻞ ﺑﮑﺎﺭﯾﻢ؛ ﺯﯾﺎﺩ!
ﺗﺎ ﻣﺠﺎﻝ ﻋﻠﻒ ﻫﺮﺯ، ﻓﺮﺍﻫﻢ ﻧﺸﻮﺩ.
ﺑﯽ ﮔﻞ ﺁﺭﺍﯾﯽ ﺫﻫﻦ،
ﻧﺎﺯﻧﯿﻨﻢ، ﻫﺮﮔﺰ
ﺁﺩﻡ، ﺁﺩﻡ ﻧﺸﻮﺩ ...

عاشقان شهادت

کمی دقت نمی کردی،

بیل مکانیکی به گل می نشست.

زمان می گذشت؛ اما از شهدا خبری نبود.

داشتم با خودم حرف می زدم:

«خدایا من هم با این ها بودم،

چی شد این ها را انتخاب کردی؟

مگه ما بدا دل نداریم؟

خدایا این ها چی داشتند که ما

از اون بی بهره بودیم؟». ناگهان،

یک تکه پارچه قرمز رنگ توجهم را جلب کرد.

دویدم و برداشتمش.

گل ها را از روی آن پاک کردم.

جواب سؤالم بود؛ رویش نوشته بود:

«عاشقان شهادت». 

منبع : سایت صبح


ﺫﻫﻦ ﻣﺎ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﺍﺳﺖ



ﺫﻫﻦ ﻣﺎ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﺍﺳﺖ.
ﮔﻞ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺎﺷﺖ!
ﮔﻞ ﻧﮑﺎﺭﯼ؛ 
ﻋﻠﻒ ﻫﺮﺯ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﯽ ﺭﻭﯾﺪ ...

ﺯﺣﻤﺖ ﮐﺎﺷﺘﻦ ﯾﮏ ﮔﻞ ﺳﺮﺥ ...
ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﺯﺣﻤﺖ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻦ ﻫﺮﺯﮔﯽ ﯾﮏ ﻋﻠﻒ ﺍﺳﺖ!

ﮔﻞ ﺑﮑﺎﺭﯾﻢ؛ ﺯﯾﺎﺩ!
ﺗﺎ ﻣﺠﺎﻝ ﻋﻠﻒ ﻫﺮﺯ، ﻓﺮﺍﻫﻢ ﻧﺸﻮﺩ.

ﺑﯽ ﮔﻞ ﺁﺭﺍﯾﯽ ﺫﻫﻦ،
ﻧﺎﺯﻧﯿﻨﻢ، ﻫﺮﮔﺰ
ﺁﺩﻡ، ﺁﺩﻡ ﻧﺸﻮﺩ ...

سهراب

 عکس ها و تصاویر متحرک پروانه های زیباعکس ها و تصاویر متحرک پروانه های زیباعکس ها و تصاویر متحرک پروانه های زیباعکس ها و تصاویر متحرک پروانه های زیباعکس ها و تصاویر متحرک پروانه های زیباعکس ها و تصاویر متحرک پروانه های زیباعکس ها و تصاویر متحرک پروانه های زیباعکس ها و تصاویر متحرک پروانه های زیباعکس ها و تصاویر متحرک پروانه های زیباعکس ها و تصاویر متحرک پروانه های زیباعکس ها و تصاویر متحرک پروانه های زیبا

شاید آن روز که سهراب نوشت:

تا شقایق هست زندگی باید کرد.


خبری از دل پر درد گل یاس نداشت.

باید این طور نوشت: چه شقایق باشد،

چه گل پیچک و یاس،‌ جای یک گل خالیست،


تا نیاید مهدی، زندگی دشوار است.....



عکس ها و تصاویر متحرک پروانه های زیبا

گل وخار


غنچه از خواب پرید ،
 و گلی تازه به دنیا آمد

خار خندید و به گل گفت :
سلام و جوابی نشنید


خار رنجید ولی هیچ نگفت
ساعتی چند گذشت ،
 گل چه زیبا شده بود


دست بی رحمی آمد نزدیک
... گل سراسیمه ز وحشت افسرد

لیک آن خار در آن دست خزید
و گل از مرگ رهید

صبح فردا که رسید
خار با شبنمی
از خواب پرید


گل صمیمانه به او گفت : سلام

ذهن

نایت اسکیننایت اسکین

ذهنِ ما باغچه است

گل در آن باید کاشت...

گل بکاریم بیا

تا مجالِ علفِ هرز فراهم نشود

بی گل آراییِ ذهن

نازنین

هرگز آدم، آدم نشود...

مجتبی کاشانی

 

جاده مانده است


جاده مانده است و من و این سر باقیمانده

رمقی نیست در این پیکر باقیمانده

نخلها بی سر و شط از گل و باران خالی
هیچکس نیست در این سنگر باقیمانده


گر چه دست و دل و چشمم همه آوار شده
باز شرمنده ام از این سر باقیمانده


روز و شب گرم عزاداری شب بوهاییم
من و این باغچه پرپر باقیمانده


پیشکش باد به یکرنگیت ای مرد ترین
آخرین بیت در این دفتر باقیمانده


تا ابد مردترین باش و علمدار بمان
با تو ام ای یل نام آور باقیمانده


3184c908.gif