شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

مادر منتظر

چادرش همیشه کنار دستش بود
گوش به زنگ در خانه، 
سی سال لحظه لحظه انتظار....
وقتی که نه شماره ایی داشت و نه حتی آدرسی
راه می افتاد درخیابان و می گشت...
وبااسترس راه خانه را می آمد،
نکند من نبودم پسرم آمده باشد...
سفره را همیشه دونفره می گذاشت
درخانه ایی که سال به سال کسی درش را نمی زد...
روز مادر خوابی دید 
پسرش بود باهمان لبخند همیشگی،
می گفت:
زمین مال ما نیست، منتظر من از آسمان باش...
چند روز بعد پرستار بیمارستان می گفت پیرزنِ لب پنجره با صورتی رو به آسمان پرواز کرد....

چادرش همیشه کنار دستش بود گوش به زنگ در خانه، سی سال لحظه لحظه انتظار....

 وقتی که نه شماره ایی داشت و نه حتی آدرسی راه می افتاد درخیابان و می گشت...

وبااسترس راه خانه را می آمد، نکند من نبودم پسرم آمده باشد...

سفره را همیشه دونفره می گذاشت

 درخانه ایی که سال به سال کسی درش را نمی زد...

روز مادر خوابی دید پسرش بود باهمان لبخند

همیشگی، می گفت: زمین مال ما نیست، منتظر من از آسمان باش...

چند روز بعد پرستار بیمارستان می گفت پیرزنِ لب پنجره با صورتی رو به آسمان پرواز کرد...

آخرین لالایی


وچه کسی می داند در پس این نگاه های دردناک چه آرزوهایی پنهان بود
اخرین لالایی ات را بخوان مااااااااااادر
به یاد تمام مادران شهدا علی الخصوص مدافعان حرم صلوات
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

مادری

بازهم مادری کن مادرم 

باز هم لالایی بگووو

گهواره ای که نخش در دستان تو بود

حامل یک دنیا عشق وایمان وعشق به جهاد بود

همدم لالایی هایت اینک درون تابوتی سه رنگ دوباره برایت می سراید

 وٖتو آرام آرام به خوابی شیرین فرو  می روی

دلتنگی

نتیجه تصویری برای شهید امرالله معروف وند

از مادر شهید خواستند تا دلتنگیش را بگوید

گفت:اگر یکساعت بچه تان دیر بیاید چه حالی دارید ؟

من سی سال است حالم این گونه است

شهید خرازی

خاطره ای از شهید خرازی 

مادرشهید میگه:

 

میگه مادرم وقطی که خمپاره کنارم خورد  من را داشتند

به بیمارستان منتقل می کردند

میگه : که روح من از بدنم خارج شد 

منو تاجایی بردند ودیدم یه ملک الهی

داره بهم میگه حسین اینجا بهشت واینجا هم جایگاه تو 

میگه مادر من به این ملک گفتم هنوز وقتش نشده بچه ها

به من نیاز دارند من باید برگردم

دکتراین سردار بزگ هم میگه ما داشتیم خودمون را برای

خبردادن اماده میکردیم که حسین دوباره شروع به نفس کشیدن کرد

وقتی هم خوب شد سریع برگشت به جبهه

وتوی عملیات کربلا بود که شهید شد

 

شهید خرازی یک عارف بود. همیشه با وضو بود.

نمازش توام با گریه و شور و حال بود و نماز شبش ترک نمی‌شد.

مادرشهید



در میان شهیدان گمنام
هر روز
سراغ گمشده اش را میگیرد..

شفاعت



در ملاقاتى که مادر شهیدان إسماعیل و إبراهیم فرجوانى با مقام معظم رهبرى داشت،
 به معظم‏له عرض کرد: «آقا؛ من خدمت شما رسیدم که از شما بخواهم در آخرت
 مرا شفاعت کنید. من در دنیا دنباله ‏رو شما هستم. هیچ چیز در دنیا از شما نمى‏خواهم.
 واقعاً از تمام چیزهاى دنیا بى‏نیازم. تمام چیزهاى گران قیمت و خوب و زیبا که در این
 دنیا هست، براى من بى‏ارزش است؛ یعنى این قدر چشمم پر است.‌»
 مقام معظم رهبرى جمله‏اى فرمودند که به تعبیر خانم فرجوانى
 «مرا شرمنده کردند و این امر اخلاص این ذریه حضرت زهراعلیهاالسلام را نشان مى‏دهد.‌»
ایشان فرمودند: «عجب! من آمدم شفاعت آخرتم را از شما بخواهم.‌»  

 

مادرشهید صیاد شیرازی


وقتی زنگ می زدم و می خواستم به خانه شان بروم، موقع برگشت مرا تا پله های هواپیما

همراهی می کرد و سپس خودش به محل کارش که در میدان توپخانه بود، راهی می شد.

وقت اذان، سجاده را پهن می‌کرد، کفش هایم را جفت می کرد،

رختخوابم را پهن و جمع می کرد.   صیاد شیرازی

منبع : شاهد یاران/ روایت مادرش

مادرمفقودالاثر


مادرش میگفت!
سخت تر از نبودنش ...
یادآوری آخرین لبخند پسر شهیدش بود …
سلامتی همه مادران شهدا صلوات ...

مادرشهدا


مغازه دار میگفت :
بیست و نه ساله هر وقت میره از خونه بیرون،
کلیدشو میده به من...
میگه: شاید پسرم وقتی بر میگرده من نباشم ...
 کلید رو بده بره استراحت کنه،
آخه تازه از راه رسیده خسته اس.....
قربون دلِ مادرانِ شهدای جاویدالاثر

مادرشهید

مادر شهید می گوید: من نمیدانستم هر وقت

می خواهد به مدرسه برود با وضو می رود،

تا اینکه چند بار توی حیاط وقتی داشت وضو

می گرفت دیدمش. بهش گفتم : مگر الان وقت نمازه

که داری وضو میگیری؟! می گفت :

""می دونی مادر! مدرسه عبادتگاهه؛

بهتره انسان هر وقت می خواد مدرسه بره،

وضو داشته باشه""  شهید رضا عامری

منبع : سفر بیست و پنجم ، ص26

مادرشهید


با حالت قهر و ناراحتی بهش گفتم:
« تا کی باید چشم به راهت باشم؟
 نمی تونی بفهمی من چی می کشم ... »
« این بار که برگردم، نمی رم،
 تو هم چشم به راه نباش. »
پیکرش که تشییع شد، نه رفت و
نه مرا چشم به راه گذاشت.
راوی: مادر شهید هادی مختاری دلیر
 عکس ها و تصاویر متحرک پروانه های زیباعکس ها و تصاویر متحرک پروانه های زیباعکس ها و تصاویر متحرک پروانه های زیباعکس ها و تصاویر متحرک پروانه های زیباعکس ها و تصاویر متحرک پروانه های زیباعکس ها و تصاویر متحرک پروانه های زیباعکس ها و تصاویر متحرک پروانه های زیباعکس ها و تصاویر متحرک پروانه های زیباعکس ها و تصاویر متحرک پروانه های زیباعکس ها و تصاویر متحرک پروانه های زیباعکس ها و تصاویر متحرک پروانه های زیبا

مادر شهید


پیر نمی‌ شود اما پیرم می‌ کند!
زمان برای او ایستاده است وتوفق کرده است
نگاهی به تصویر زیبایش کن خواهی فهمید
زمان مانده است واو رفته است در پیشگاه
اویی که لازمان است ولامکان
وچروکهای پیشانیم نشان از گذشت زمان
برمن دارد وتو ای عزیز هنوز جوان مانده ای

خانواده شهید


مادر شهید بچه های قلم

پسر اول گفت: مادر جون برم جبهه؟
گفت: برو عزیزم.

رفت و والفجر مقدماتی شهید شد!
پسر دوم گفت: مادر، داداش که رفت، من هم برم؟
گفت: برو عزیزم.

رفت و عملیات خیبر شهید شد!
پدر گفت:
حاج خانم بچه ها رفتند، ما هم بریم تفنگ

بچه ها روی زمین نمونه، رفت و کربلای پنج شهید شد!

مادر به خدا گفت:
همه دنیام رو قبول کردی، خودم رو هم قبول کن.

رفت و در حج خونین شهید شد!

شهیدان تلخابی



مفقودالاثر

حقیقت این است کـــه مفقودالاثــــر و شهید گمنام
فقط نام مستعار توست
آن زن هنوز هـــم
"پســــرم" صدایت می کند ...

gol..gol..gol..gol..gol..gol..gol..

بصیرت


آن بی بصیرت گفت:
ما با اسرائیل سر جنگ نداریم
ولی ما داریم
چرا که ما فرزندان خمینی و خامنه ای هستیم
ما بصیرت داریم

مادرشهید



هرکجا می‌شد دنبال پسرم گشتم، نبود که نبود تمام اسرا آزاد شدند و به خانه‌هایشان برگشتند.
جز عبدالرضای من. مانده بودم چه کنم و کجا بروم،
 هرکجا که می‌شد دنبال او گشتم نبود که نبود
 انگار قرار است من در چشم انتظاری پسرم بمیرم.

مادر شهید


مادر پول و طلاهاشو داد و از در ستاد

 پشتیبانی جنگ خارج شد

مسوول مربوطه فریاد زد : مادر رسیدتون !
مادر خندید و گفت : من برای دادن

 دوتا پسرم هم رسید نگرفتم



شهدای گمنام


http://www.khavaranshop.com/   خرید پستی از خاوران شاپhttp://www.khavaranshop.com/   خرید پستی از خاوران شاپhttp://www.khavaranshop.com/   خرید پستی از خاوران شاپhttp://www.khavaranshop.com/   خرید پستی از خاوران شاپ

شهید گمنامی بعد از دعای مادرش جنازه‌اش پیدا شد. پسرش در خواب به مادر گفت:مادر جان خیلی خوب است که جنازه‌ام پیدا شده و تو شب‌های جمعه بالای سرم می‌آیی؛ اما وقتی جنازه‌ام پیدا شد من را از یک نعمت محروم کردند. ما شهدای گمنام شب‌ها در بیابان حضرت زهرا(س) می‌آمد و برای‌مان مادری می‌کرد. این حرف‌ها را امام بیست سال پیش زده بود که شهدای گمنام همدمی جز نسیم حضرت زهرا(س) در بیابان ندارند.

http://www.khavaranshop.com/   خرید پستی از خاوران شاپhttp://www.khavaranshop.com/   خرید پستی از خاوران شاپhttp://www.khavaranshop.com/   خرید پستی از خاوران شاپhttp://www.khavaranshop.com/   خرید پستی از خاوران شاپ