ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
وقتی زنگ می زدم و می خواستم به خانه شان بروم، موقع برگشت مرا تا پله های هواپیما
همراهی می کرد و سپس خودش به محل کارش که در میدان توپخانه بود، راهی می شد.
وقت اذان، سجاده را پهن میکرد، کفش هایم را جفت می کرد،
رختخوابم را پهن و جمع می کرد. صیاد شیرازی
"چه حالتی بهتر از اینکه آدمی حزن و اندوه حوادث گذشته و ترس
و خوف از وقایع آینده را نداشته باشد. و این نمی شود مگر به فرموده ی
قران کریم « بلی من اسلم وجهه الله و هو محسن فله
اجره عند ربه ولا خوف علیهم و لا هم یحزنون»
شهید علی صیاد شیرازی
●●●●●●▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬●●●●●
آمده بود بیمارستان. کپسول اکسیژن مى خواست ؛
امانت، براى مادر مریضش.
سرباز بخش را صدازدم،کپسول راببرد.نگذاشت.
هرچه گفتم: «امیر، شما اجازه بفرمایید.»
قبول نکرد. اجازه نداد.
خودش برداشت.
گفت:
«نه! خودم مى برم. براى مادرمه»
●●●●●●▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬●●●●●