یکی از جمعه ها جان خواهدآمد
به درد عشق درمان خواهد آمد
غبار از خانه های دل
بگیرید
که بر این خانه مهمان خواهد آمد
مرا از جمعه ها آغاز
کن، از شنبه بیزارم
که از حس غریب و مبهم آدینه سرشارم
من از تعطیل چشمان
شما- نه- بر نمیگردم
خدا هم خواسته ، پس من کیم تا دست بر دارم
مولای من تو می آیی وهمه ستاره های آسمان و ماه درخشان
به سجده ات می آیند ، تومی آیی وبهار می شود دلهای خزان زده یمان ،
تو می آیی وهمه ی نیلوفرهای آبی شکوفه می کنند .
تو می آیی وغروب جمعه ها ، دیگر دلهایمان نمی گیرد.
ببخشید 【 آقــــــا♥ 】 جسارت نشود
اما جمــعہ ها تا لنـــــــ◘◘◘ــــگ ظهر خوابیم
با آمدنت خـ••ـــراب نڪن.. این یڪ روز تعطــــیلمان را..
از شنبــــہ بہ بعد.. مے توانے
حســـاب بــاز ڪنے .. روے مـــــا....