شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

جمعه ها


جمعه ها طبع من احساس تغزل دارد

ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد
بی تو چندیست که در کار زمین حیرانم
مانده ام بی تو چرا باغچه مان گل دارد

جان

یکی از جمعه ها جان خواهدآمد
به درد عشق درمان خواهد آمد
غبار از خانه های دل بگیرید
که بر این خانه مهمان خواهد آمد

جمعه ها

مرا از جمعه ها آغاز کن، از شنبه بیزارم
که از حس غریب و مبهم آدینه سرشارم
من از تعطیل چشمان شما- نه- بر نمیگردم
خدا هم خواسته ، پس من کیم تا دست بر دارم

مولای من

مولای من تو می آیی وهمه ستاره های آسمان و ماه درخشان

به سجده ات می آیند ، تومی آیی وبهار می شود دلهای خزان زده یمان ،

تو می آیی وهمه ی نیلوفرهای آبی شکوفه می کنند .

تو می آیی وغروب جمعه ها ، دیگر دلهایمان نمی گیرد.

فانوس ترین حادثه

سال ها در به درند


جمعه ها سرگردان!


من و شب منتظریم ...


و  تو  فانوس ترین حادثه ای …


ببخشید اقا


 ببخشید 【 آقــــــا】 جسارت نشود

اما جمــعہ ها تا لنـــــــ◘◘◘ــــگ ظهر خوابیم

با آمدنت خـ••ـــراب نڪن.. این یڪ روز تعطــــیلمان را..

از شنبــــہ بہ بعد.. مے توانے

حســـاب بــاز ڪنے .. روے مـــــا....