سفینه اجل به سرمنزل خویش رسیده است وین آخرین شبی
است که امامدر سیاره زمین به سر می برد.سیاره
زمین سفینه اجل است؛سفینه ای که در دل
بحر معلّق آسمان لایتناهی،همسفر خورشید،رو به سوی مستقر
خویش دارد و مسافرانش را
نیز ناخواسته با خود می برد. ای همسفر، نیک بنگر
که درکجایی!مباد که از سر غفلت این سفینه اجل
را مأمنی جاودان بینگاری و دراین توهم ،
از سفرآسمانی خویش غافل شوی.نیک بنگر!فراز سرت آسمان
است وزیرپایت سفینه ای که دردریای حیرت به امان عشق
رها شده است .این جاذبه عشق است
ادامه مطلب ...
دو ماه از شروع جنگ تحمیلی گذشته بود. یک شب بچهها خبر آوردند
که یک بسیجی اصفهانی در ارتفاعات کانی تکهتکه شده است.
بچهها رفتند و با هر زحمتی بود بدن مطهر شهید را درون کیسهای گذاشتند و آوردند.
آنچه موجب شگفتی ما شد، وصیتنامهی این برادر بود که نوشته بود:
«خدایا! اگر مرا لایق یافتی، چون مولایم اباعبداللهالحسین (ع) با بدن پارهپاره ببر.»
منبع : منبع :کتاب کرامات شهدا - صفحه: 75 راوی : خاطره از بسیجی محمد
میگن ،
شایسته زیارت شش گوشه نیستم
این روزها برای خودم گریه میکنم
نه ولی انگار کارم از گریه هم گذشته
و سلاحم بکا بود که انهم دیگر
کار بردی ندارد دراین دوره
اخرالزمانی امام عشق
خدایا تو کمکم کن
گفتم : اینجا تا کربلا چقدر راه است؟
گفت : آنقدر که بگویی :
«السلام علیک یا اباعبدالله»