از دو چشم سوال می پرسم
که چرا اشک در نمی آید؟
او به طعنه جواب خواهد داد :
آخر این چاه خشکیده است... سر خود را به زیر انداز
سر خود را به حکم محکومی می تکانم ...
به زیر اندازم ...
حال که خوب فهمیدم چه بلایی بر سر دلم آمده؛ اشک ریزان به راه اندازم ...
اشک فرصت نمیدهد این بار ،
تا که صحبت کنم با او ...
با خدایی که خوب میداند؛
علت درد دستانم ... علت زخم حنجره ام و
علت خشکسالی چشمانم!!...
همه ی ترس ها ، دلهره ها ، دل تنگی ها ،
تنهایی ها و گناه هایمان
از آنجایی شروع میشود که او را
در زندگی فراموش میکنیم
خـــــــــــــــــــــــــــــــــدا ...!
"طوفان " یعنی
"دلم"...که برایت تنگ شده!
یعنی اشکم تر کرده است
پهنای صورتم را
میدانم گناه کارم واین طوفان
که به راه افتاده
برای این است که بدانی
دوستتان دارم
ولی هنوز معرفتم
کامل نشده است
تا گناه نکنم
گناه میکنم*توبه میکنم-*توبه میشکنم-
گناه میکنم-*توبه ...
خدایا
از این رفت و برگشت ها خسته ام
کمک کن همیشه فقط بیایم
به سمت تو بیایم
وگاه فرشگان عتید ورقیب
به گفته هایم میخندند
که تو ای که نمازت ترک نمی شود
پس چرا به دروغ میگویی ایاک نعبدوایاک نستعین
ودروغم وقتی اشکارتر میشود که میگویم
خدایا خیلی دلم گرفته…
خدایا نمی خواهم غرق دنیا شوم……
خدایا نمی خواهم گناه کنم…………
خدایا من فقط از این دنیای بزرگت نیمه گمشده ام را میخواهم.
خدایا میدانی که چهار گوشه قلبم شکسته است…..
خودت گفتی به دل شکسته ها نزدیکتری
پس خدای خوبم به حرمت دل شکسته ام گناهانم را ببخش…..
خدایا بازهم چشمهایم بارانی شدند……
شنیده بودم عده ای از افراد مال پرست شایعه پراکنی می کنند
که این جوانها را به زور به جنگ می برند. در جواب به این افراد باید بگویم:
وقتی که من اینجا از گناهانم کم می شود و به لقاء الله می رسم
پس چرا به زور بیایم یا از اینجا فرار کنم، اگر سعادت داشته باشم
چه جایی از اینجا بهتر؟. شهید رضا حسن پور
این گناهان آنقدر نحس هستند که صاحبانشان
گاهی موفق به توبه نمی شوند:
عمدا
نماز نخواندن، به ناحق آدم کشتن، عقوق والدین، آبرو بردن;♥•٠·
پسر
یکی از بزرگان علما که در زمان خودش استادالعلما بود،
برای من تعریف می کرد که: "به پدرم گفتم پدر تو دریای علم هستی،
اگر بنا باشد یک نصیحت به من بکنی چه می گویی؟
پدرم جواب داد: آبروی کسی را نبر!"...
الان در زمان ما هیئتی ها، مسجدی ها و مقدس ها آبرو می برند.
عزیز من اسلام می خواهد آبروی فرد حفظ شود،
دقت کنید که بعضی ها با زبانشان جهنم می روند.
روایت داریم که می فرماید اغلب جهنمی ها،
جهنمی زبان هستند. فکر نکنید همه شراب
می خورند و از دیوار مردم بالا می روند.
یک مشت مومن مقدس را می آورند جهنم.
ای آقا تو که همیشه هیئت بودی! مسجد بودی! بله،
(ولی) در صفوف جماعت می نشینند و آبرو می برند.
استاد فاطمی نیا
انقدر گناه در وجودم رسوخ کرده است که تیرهای سهمگینی که بسوی قلبم زده می شود را با چشمانم می بینم .دیگر تلنگرهای وجدانم مرا به خود نمی آورد،نفس بلایی به سر وجدانم آورده است که مرغکی درقفس را می ماند ومن ، هم اویی که مجتبی مینامیمش گوشش بدهکار نیست تابفهمدهرچه نفس درزندان اسیر باشد ابلیس سیطره نفوذش را در قلبم زیادتر می کند وتا جایی پیش می برد که دیگر دل را که جایگاه خداست یک نفس خالی از عطر خدا می کند.خدایا مرا با نفس، این قداره بند ترین دشمن مجتبی وباابلیس این متمردِیاقی تنها نگذار.خدایا مرا دستم را بگیر که صبح از توبه کنندگانم وظهر از توبه شکنندگان ،خدایا این حرف از وجودی بر می خیرد که بلای جانش شده گناهش –خدایا مرا با این ابلیس تنها مگذار که مرا فریفته است زشتی گناه را برایم زیبا جلوه داده است وهنوز مرا بدام می اندازد.مرغکی را می مانم که پس از ازادی دوباره دانه های اسارت وگناه را یکی پس از دیگری بر می چینم تا قفس فراموشی مرا دوباره در خود جای دهد.خدایا این مرغک را خود نگهبان باش که قداره بندِ لاابالی وجودم وعابدانی به مهربانی دایه های مهربانتراز مادر او را در دام می اندازند .خدایا اگر نباشد کرم ولطف تو ثانیه ای واپسیلنی مرا با خود خواهند برد واگر غرقه شوم در بحر گناه دیگر جای برگشت برایم سخت می شود.خدایا مرا ببخش که دلم را تنها برای تو نگذاشتم ،دلم رابرای با تو بودن اماده نکرده ام ، خدایا مرا ببخش ومرا ببخش وبپذیر بنده گنه کاری که هر لحظه وجودش خالی از توست وپر شده با زمینیهای خاکی که خود نیز به ضعف مطلقشان دربرابر ذات غنی مطلق تو اذعان دارند.خدایا ببخش وببخش وببخش که غیر از تو کسی را ندارم
حق نفس بر تو اینست که :
به اطاعت خداوند عزوجل در آوری.
حق زبان بر تو اینست که :
گرامی اش داشته.به گفتار زشت آلوده نسازی
.وبه سخن نیک عادت دهی
ومسائلی را که هیچ فائده در آن نیست ترک کنی
وبه مردم نیکی نموده.با انان پسندیده سخن گوئی
کسی که مسافر است بیشتر به یاد خانه است نه مسافر خانه
و کسی که دائم به یاد خانه باشد آن را خراب نمی کند.
کسی که دائماً به یاد آخرت باشد گناه و خطیئه ای ندارد ...
یه
روز،چند ساعت مونده به شروع عملیات،فرمانده ی گردان رفت پیش روحانی گردان
و به روحانی گفت: «حاج آقا من یه رازی دارم که میخوام به شما بگم.راستش من
یه گناه کردم که میخوام ببینم خدا می بخشه یا نه؟» این روحانی متعجب میشه که این فرمانده چه گناه بزرگی مرتکب شده. فرمانده
میگه: «وقتی رفتم مرخصی،زمان برگشت همسرم ازم خواست که موقع تولد بچه پیشش
بمونم و نرم جبهه.اما من قبول نکردم.حالا یه نامه از خانمم رسیده.توش
نوشته:"حاجی اصلا نمیگم بیا پیش ما؛اما این بچه اسم نداره.یه24ساعت مرخصی
بگیر و بیا هم بچه ات رو ببین،هم براش اسم انتخاب کن." گناه من خوندن این
نامه بوده.الآن دلم یه ذره هوا بچه ام رو کرده.» روحانی بهش دلگرمی میده و آرومش می کنه.میگه:« حتما خدا می بخشه.خوب بچه ی خودته.حق داری دوسش داشته باشی و ... .»!