آقا مهدی فرمانده گروهان مان درست و حسابی ما را روحیه داد و به عملیاتی که
می رفتیم تو جیه مان کرد. همان شب زدیم به قلب دشمن و تخته گاز جلو رفتیم.
صبح کله سحر بود و من نزدیک سنگر آقا مهدی بودم که ناغافل خمپاره ای
سوت کشان و بدون اجازه آمد و زرتی خورد رو خاکریز. زمین و زمان بهم ریخت
و موج انفجار مرا بلند کرد و مثل هندوانه کوبید زمین. نعره زدم: یا مهدی!
یک هو دیدم صدای خفه ای از زیر میگوید: «خونه خراب، بلند شو،
تو که مهدی را کشتی!» از جا جستم. خاک ها را زدم کنار.
آقا مهدی زیر آوار داشت می خندید. خودم هم خنده ام گرفت!
منبع : منبع:ساجد
فرماندهی برای من لطف نیست،گفتند
این یک تکلیف شرعی است،باید قبول بکنید؛و من براساس
«اطیعواالله و اطیعوا الرسول و اولی الأمرمنکم»
قبول کردم.
سردار حاج عبدالحسین برونسی