شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

ترکش ناقابل



با تنی چند از همرزمان، با قایق در حال حرکت برای انجام عملیات بودیم.
به ناگاه انفجاری رخ داد و ترکشی به چشم فرمانده (برادر خیرالله جهان‌دیده) خورد
 و خون از آن جهش کرد. همه نگران بودیم؛ ولی ابهت او اجازه نمی‌داد، بدون
دستورش قایق را نگه داریم. با اشاره و جمله‌ای ناقص از او خواستم برگردیم.
با آرامشی که از خود نشان می‌داد، پاسخم را داد؛ یعنی از برگشتن نباید حرف بزنم.
 یک چشمش را گرفته بود و از چشم دیگرش اشک می‌ریخت. قایق به سرعت پیش
رفت و او آن شب را تا صبح به فرماندهی افراد دسته خود پرداخت. صبح که شد
 به اصرار فرمانده بالاتر، عقب برگشت تا معالجه شود؛ اما بعد از دو ساعت،
 باز او را در جمع خود دیدیم،پرسیدم: «چرا برگشتی؟» گفت: «چرا برنگردم؟
یک ترکش ناقابل که نمی‌تواند ما را برگرداند.
ترکش را در آوردند. باور کن با چشم
 دیگرم همه چیز را می‌بینم.‌» خیر الله تا آخر عملیات با همان وضع با ما بود
  شهید خیر الله جهان دیده

منبع : . راوی: خدارسان زاهدی، ر.ک: خفته بیدار، ص45 و 46.

فرمانده گروهان

آقا مهدی فرمانده گروهان مان درست و حسابی ما را روحیه داد و به عملیاتی که

می رفتیم تو جیه مان کرد. همان شب زدیم به قلب دشمن و تخته گاز جلو رفتیم.

صبح کله سحر بود و من نزدیک سنگر آقا مهدی بودم که ناغافل خمپاره ای

سوت کشان و بدون اجازه آمد و زرتی خورد رو خاکریز. زمین و زمان بهم ریخت

و موج انفجار مرا بلند کرد و مثل هندوانه کوبید زمین. نعره زدم: یا مهدی!

یک هو دیدم صدای خفه ای از زیر میگوید: «خونه خراب، بلند شو،

تو که مهدی را کشتی!» از جا جستم. خاک ها را زدم کنار.

آقا مهدی زیر آوار داشت می خندید. خودم هم خنده ام گرفت! 

منبع : منبع:ساجد

شهید برونسی



نایت اسکین

فرماندهی برای من لطف نیست،گفتند

این یک تکلیف شرعی است،باید قبول بکنید؛و من براساس

«اطیعواالله و اطیعوا الرسول و اولی الأمرمنکم»

قبول کردم.

سردار حاج عبدالحسین برونسی



نایت اسکین