یــک شهــر بـاشــد،
یــک افـــق استــــ . . .
یک منظر معنــوے اســت کـه آن را بــہ
تعـــدادِ شُهــدایمــان فتـــح کرده ایـمـــ ،
نــہ یــک بــار، نــہ دو بــار،
. . . بــہ تعــدادِ شُهـــداے مان . . .
┘◄ شهیــد آقـا سیــد مُــرتضـے آوینــے








ملتی که در روزهای عاشورا و تاسوعا فریاد می زدند و میزنند ای امام حسین-علیه السلام-!
کاش ما در زمانت بودیم و تو را یاری می کردیم، حال وقت آن رسیده که
حسین زمان را یاری دهید، به خدا قسم اگر کسی که در امر یاری
حسین زمان کوتاهی کند، مثل این است که در کربلا حسین –علیه السلام- را یاری نکرده .
روحانی شهید مصطفی حجتی
کسی سرنوشت مرا رنگ کرد
برای سفرسینه راتنگ کرد
دوباره دلم را کسی راه برد
زچاله در اورد و در چاه برد
دل من !دوباره هوایی شدی
سفرکردی و کربلایی شدی
توو این همه عشق و این چفیه ها
تو و بوسه بر خاک واین گریه ها
تو و اشک و اخلاص و ذکر و دعا
تو و این همه سوز بی ادعا
چه شد کز شلمچه تو دم میزنی
کنار شهیدان قدم میزنی
کــربلا ... مــیـــزان عشق اســـت.هیچ
کس را تا به کـربلا نیازموده اند از دنیا
نخواهند برد !
شهید سید مرتضی آوینی
خدا رحمت کنه مرحوم
آیت الله سیبویه رو....
ازشون سوال شد که چه چیزی باعث شدتا
صدام شمارواز کربلا تبعید کرد؟!!
ایشون گفتند:【گناهانم بین من وسیدالشهداء
فاصله انداخت،صدام منو تبعید نکرد!!】
و بعد زمزمه کردند:
این رنج و محنتی که میکشم از تنگی قفس ...
کفـــران نعمـــتی ست که دربـــاغ کرده ام
«قافله ی عشق در سفر تاریخ است و
این تفسیری است بر آنچه فرموده اند:
"کُلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ اَرضٍ کربلا ..."
این سخنی است که پشت شیطان را می لرزاند
و یاران حق را به فیضان دائم رحمت
و امیدوار می سازد........ و تو
ای آن که در سال شصت و یکم هجری هنوز
در ذخایر تقدیر نهفته بوده ای و اکنون،
در این دوران جاهلیت ثانی و عصر توبه ی
بشریت، پای به سیاره ی زمین نهاده ای،
نومید مشو، که تو را نیز عاشورایی است
و کربلایی که تشنه ی خون توست
و انتظار می کشد تا تو زنجیر خاک از پای
اراده ات بگشایی و از خود و دل بستگی هایش
هجرت کنی وبه
کهف حصین لازمان ولامکانِ ولایت ملحق شوی
و فراتر از زمان و مکان، خود را به قافله ی
سال شصت و یکم هجری برسانی
و در رکاب امام عشق به شهادت رسی ...»
شهید سید مرتضى آوینى
گفتم : اینجا تا کربلا چقدر راه است؟
گفت : آنقدر که بگویی :
«السلام علیک یا اباعبدالله»
من برای اربعین و کربلای تو ، کشیدم نقشه ها
جان زهــــــــــرا .....نکند
نقش بر آبم بکنی ؟؟؟!!!!
مرحوم تاج الدّین حسن سلطان محمد
( رضوان اللّه تعالى علیه ) در کتاب خود مینویسد :
در بغداد مرد فاسقى بود که هنگام احتضار
وصیّت کرده بود که مرا ببرید نجف اشرف دفن
کنید شاید خداوند مرا بیامرزد و بخاطر
حضرت امیر المومنین علیه السلام ببخشد.
چون وفات کرد قوم و خویشان او حسب الوصیّة
او را غسل داده و کفن نمودند و در تابوتى گذاردند
و بسوى نجف حمل کردند.
شب حضرت امیر علیه السلام به خواب بعضى
از خدّام حرم خود آمدند، و فرمودند:
فردا صبح نعش یک فاسق را از بغداد مى آورند
که در زمین نجف دفن کنند، بروید و مانع
باتوام آی حضرت باران
ظهر روز دهم کجا بودی؟
مادری در کنار گهواره
لب گشود و نگفت هیچ از شیر
تو نباریدی و به جات آن روز
از کمانها گرفت بارش تیر
تو که حال رباب را دیدی
تو به درد دلش دوا بودی
باتوام آی حضرت باران
ظهر روز دهم کجا بودی؟
وقتی آن روز رفت سمت فرات
در دلش غصه های دنیا بود
تو اگر در میانمان بودی
شاید الان عمویم اینجا بود
رحمت و عشق از تو می بارید
قبل ترها چه باوفا بودی
باتوام ای حضرت باران
ظهر روز دهم کجا بودی؟!