عید نوروز بود.کاروانهای زیادی برای بازدید از
جبههها عازم کربلای جنوب شده بودند. عصر یکی ازروزها
در محوطهی صبحگاه دوکوهه قدم میزدم که خانمی جلویم
را گرفت.شروع کرد به صحبت. معلوم بود که حسابی
منقلب شده، گریه امانش نمیداد.کلمات را
بریده بریده ادا میکرد. از دست خود و
دوستانش شاکی بود. میگفت: من و رفقایم
برای تفریح آمده بودیم
جنوب..ناخواسته به اینجا کشیده شدم حال و هوای
اینجا طور دیگری است..به خداازاینجاکه برگردم دیگر
آن زن قبلی نیستم. میدانم حقم جهنم است. اما
قول میدهم توبه کنم. من زن بدی بودم... زن
روی زمین نشست و زار زد.
من به آهستگی از او فاصله گرفتم. اما صدایش را
هنوز میشنیدم که میگفت: «آی شهدا... غلط کردم...».
گاهی تورانمیخواهند شهداو
راهت نمی دهنددر بارگاه و
حریم قدسشان
وتو نیز میفهمی
ولی دل پرنده است که آب ودانه اش
دست انهایی است که نور میخورند ونور می اشامند
وایا پرنده ای که درقفس است خوب است
بی اب ودانه رهایش کنند
دل درقفس بسته ام وهنوز نمی طلبند
مرا درجایی که پرکشیدند
این روزها هنوز بوی شلمچه ازوجودم
پاک نشده است هنوز
یاد شهدا فکرم را نورانی کرده است
راستی این شهرها بوی خوبی نمیدهد
تازه از راهیان نور برگشته ام
وقتی وب لاگ شهدارا باز کردم
اشک امانم را بریدیادم افتاد
که با شهدا عهدی بستم که درجنگ نرم عقب نشینی نکنم
شهدا کمکم کنید
باز پس از امدن ازسفر عشق
دوباره دلم هوای عشق بازی کرده است
هنوز اروند مرا متلاطم می کند
هنوز صدای عباس مرا به خود می اورد
و هنوز جنگ ادامه دارد
شهدا امده ام بگویم مگر گنه کاران دل ندارن
شهدا خستگیهای دنیاییم را اورده ام
هما نهایی که کوله باری شده است
بر دوشم وانقدر سنگین که توان بردنش را ندارم
شهدا میدانید چه را میگویم
میدانم که میدانید ودانسته اید
شهدا گناهکاریم از حضرت عشق بخواهید
دگر باره مرانیز بپذیرد وباباران عشقش
تطهیرم کنداز گناهانم
شهدا میهمان شما هستم
شما میزبان هستید
شما رسم میزبانی رو به خوبی انجام دادید
ولی من هنوز یاغی ترین مهمانتان هستم
پس ببخشیدم ومرا کمک کنید
تا از عشق ان چیزی را بدانم که هست
نه ان چیزی که خودم برای خودم تفسیر کرده ام
عشق را تفسیر به رای کرده ام مرا ببخشید
واما عشق ............
همان چیزی که تفسیرش را فقط شهدا دانستند
ومن وتو انچه میپنداریم عشقی است که درورای
زمینی بودنمان درک کردیم وبه عشق نمی رسیم
مگر اینکه به قافله عاشقان وخیل عظیم شهدا پیوند بخوریم
الهی امین که پیوندی برقرارکنیم از جنس نورِنور
وقتی به راه می ایی با هر گامی که
بر میداری آفتاب را بزرگتر میبینی
این کاروان به زیارت آفتاب میرود
راهیان نور--شهدا
دل نوشته:ای کاش چشممان به جمال افتاب عالم تاب
حضرت خورشید روشن شود در جمعه ای در
همین نزدیکی های عطر جمعه
یادشان بخیر ،
ای کاش راهی باز می شد که بتوانم از سیم
خاردار گناهانم رد شوم
انقدر مرامحکم گرفته اند که حتی که
دیگر سخت است جدا شدن
انروزها شهدا هیچگاه در سیم خاردار نفس وسیم
خاردارهای حلقوی گناه گیر نکردند
وای بر من که هنوز گیر دنیایم هستم
کسی سرنوشت مرا رنگ کرد
برای سفرسینه راتنگ کرد
دوباره دلم را کسی راه برد
زچاله در اورد و در چاه برد
دل من !دوباره هوایی شدی
سفرکردی و کربلایی شدی
توو این همه عشق و این چفیه ها
تو و بوسه بر خاک واین گریه ها
تو و اشک و اخلاص و ذکر و دعا
تو و این همه سوز بی ادعا
چه شد کز شلمچه تو دم میزنی
کنار شهیدان قدم میزنی
حال ببیندحاج حسن وحاج اقا هاشمی عیدشان راکجا رفتند
وباکه گذراندند ایا شمال هم درکنار دریا وکیش هم دوران دفاع
مقدس را زنده نگه میدارد.ببخشید یادم رفت راهیان نور انجا هم هست