شهید بابایی در منزل یک تلویزیون ۱۴
اینچ سیاه و سفید داشت . دکتر روحانی ،
جانشین فرمانده قرارگاه خاتم الانبیا (ص)
از این موضوع آگاه بود . ایشان به منظور
ارج نهادن به زحمات سرهنگ بابایی در زمانی که
ایشان در خانه نبودند ، یک دستگاه تلویزیون رنگی
به منزلشان می فرستد . فرزندان بابایی با دیدن
تلویزیون رنگی خوشحال می شوند ، ولی همسر ایشان
علی رغم اصرار بچه ها از باز کردن کارتن
تلویزیون خودداری می کند . چند روز از این ماجرا
می گذرد و شهید بابایی از مأموریت بازمی گردد .
بچه ها با ورود پدر خبر خوش رسیدن تلویزیون
رنگی را به او می دهند و ایشان ماجرا را
از همسرش جویا می شود . شهید بابایی از
این که خانمش بدون اجازه او تلویزیون را
قبول کرده ناراحت می شود . چون بچه ها منتظر
بودند تا پدر از راه برسد و اجازه باز کردن
کارتن تلویزیون رنگی را بدهد ، شهید بابایی
با شگرد خاصی ، سر بچه ها را گرم می کند
و در اوج بازی و خوشحالی ،از آنها می پرسد
: بچه ها بابا را بیشتر دوست دارید یا
تلویزیون رنگی را ؟ بچه ها دسته جمعی می گویند
: بابا را . سپس شهید بابایی به آنها می گوید
: فرزندانم ! در این شرایط ، خانواده هایی
هستند که پدرانشان را از دست داده اند
و تلویزیون هم ندارند . چون خداوند به شما
نعمت پدر را داده ، پس بهتر است این تلویزیون
را به بچه هایی بدهیم که پدر ندارند .
شهید عباس بابایی
منبع : خاطرات خواهر شهید ( خانم اقدس بابایی )
سال تحویل دور هم بودیم . سر سفره نشسته بودیم
که پدر بهمون عیدی داد. بعدش علی شروع کرد به
همه عیدی داد غیرازمن.گفت:بیابالا توی اتاق خودمون.
یه قابلمه گرفت و گفت : من میزنم روی قابلمه تو
از روی صداش بگرد و هدیه ات رو پیدا کن. گذاشته بد
توی جیب لباس فرمش. یه شیشه عطر بود و یه دستبند.
این قدر برام لذت بخش بود که تا الان یادم مونده .
شهید علی رضا یاسینی
منبع : نیمه پنهان ماه ج 5 ص 32
برای گوشی ام پیام آمد ، رفتم گوشی را برداشتم...
اسم محمد روی گوشی بود. خوشحال شدم و سریع پیام را باز کردم که بخوانم...
روز آخرش بود،نوشته بود:
«در باغ شهادت باز ، باز است...»
همسر شهیــــــــد محمد غفاری
شروع رندگیمان ساده بود و در عین حال باصفا.
نمی شد گفت خانه!دو تا اتاق اجاره کرده بودیم که نه
آشبزخانه داشت نه حمام! کنار یکی از اتاقها یک تو
رفتگی بود که حسن برایش دوش گذاشته بود و شده بود حمام!
زیر پله هم یک سکوی آجری بود که چراغ سه فیتله
خوراک پزیمان را گذاشته بودیم آنجا و شده بود آشپزخانه!
بنظر من خیلی قشنگ بود و خیلی هم ساده
شهید حسن آبشناسان
منبع : نیمه پنهان ماه12،ص18و19
همســــر شهید باعبـــانی (مستندساز شهید در سوریه) میگویــد :چند روز پیش دختــــرم سؤال کــــرد :