پیشانی بند بسته ،پرچم دست گرفته بود وبی سیم را هم روی کولش...
خیلی بانمک شده بود. گفتم: خودت رو مثل علم درست کرده ای؟
می دادی روی لباست را هم بنویسند.
پشت لباسش را نشان داد نوشته بود:
« جگر شیر نداری سفر عشق مرو! »
گفتم: به هر حال، اصرار نکن. بیسم چی لازم دارم ولی تورا نمی برم
؛ چون هم سن ات کم است هم برادرت شهید شده!
با ناراحتی دستش رو گذاشت روی کاپوت ماشین و گفت:
باشه،نمیام ولی فردای قیامت شکایتت روبه فاطمه زهرا(س) می کنم.
میتونی جواب بده!
گفتم: برو سوار شو.
در بحبوحه عملیات پرسیدم: بیسیم چی کجاست؟
گفتند نمی دانیم، نیست. به شوخی گفتم:
نکنه گم شده،حالا باید کلی بگردیم تا پیدایش کنیم.
بعد عملیات نوبت جمع آوری شهدا شد.یکی ازشهداترکش سرش رابرده بود.
وقتی برگرداندیمش پشت لباسش نوشته بود:
« جگر شیر نداری سفر عشق مرو»
جنس گلولـه وترکشش تمسخراست وتوهین وتهمت
_ جانبازیش خون دل خوردن است . . .
_ تنها پدافندش تقواست . . .
_ فرمانده کل قواودیده بانش سیدی غریب وتنهاست
_ اینجااگر پیروز شدی شهیدی
و گرنه
اسیری و سرباز دشمن . . .
_ تنها هدفش عقول و قلوب است . . .
به هر حال جنگ شروع شده ببین کدوم طرفی . . .