ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 |
کم توقع بود. اگر چیزی هم براش نمی خریدیم ، حرفی نمیزد. نوروز آن سال که آمده بود
، پدرش رفت و یک جفت کفش نو براش خرید . روز دوم فروردین ، قرار شد برویم
دید و بازدید. تا خانواده شال و کلاه کردند، علی غیبش زد. نیم ساعتی معطل شدیم تا آمد.
به جای کفش ، دمپایی پاش بود . گفتم : مادر کفشات کو ؟ گفت : بچه ی
سرایدار مدرسه مون کفش نداشت ، زمستون رو با این دمپایی ها سر کرده بود ؛
من رفتم کفش هام رو دادم بهش . اون موقع علی دوازده سال بیشتر نداشت.
شهید علی چیت سازان
منبع : دلیل ، ص24