انگار در وضعیتی که آدم سخت گرفتار بود و
حال وروزخودش رانمی فهمیدودل ودماغ هیچ کاری
ـ خصوصاً خوش و بش کردن ـرانداشت، بیشتر به
پرو پایش می پیچیدند.بیچاره پیک با آن سر
و روی آشفته. کلی راه راآمده بود تا پیغامی
را برساند و تند و تیز هم برودکه هنوز چند قدمی
را از سنگر اجتماعی دور نشده بود که یک نفر
داد می زد:«برادر...!» واو بر می گشت و
منتظر خبر این مبتدا می شدو طرف آن قدر
دست دست می کردتا طفل معصوم تمام راهی را که
رفته برگرد؛آن وقت خوب که نزدیک می شد،دستش
را به سوی او دراز می کرد و می گفت:
«خداحافظ، التماس دعا!»
منبع : پایگاه جامع عاشورا
سلام ای غروب غریبانه عشق
سلام ای طلوع سحرگاه رفتن
سلام ای غم لحظه های جدایی
خداحافظ ای شعر شبهای روشن-
خدا حافظ ای قصه عاشقانه
خداحافظ ای ابی روشن عشق
-خداحافظ ای همنشین همیشه
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته
داشتم فکر می کردم براتون چی بنویسم
–شهدا شرمنده ایم، شما رفتید ما عزت پیدا کنیم
وهر که را رسم شیدایی است باید قدم در راه بگذارد
ودر این راه بصیرتی می خواهد که روز واقعه به کمک حسین برود
که بعد از ان هیچ کس را سودمند نیست .خدایا عاقبت به خیرمان کن
از تمام دوستان این فضای مجازی کمال تشکر را دارم
شنیدم
مادر می گفت : مفقود الاثر یعنی
و
من هرگز نفهمیدم که تو رفتی سفر یعنی ...
کلاس
اولم حالا پدر نان داد یعنی چه ؟
اجازه!
پرسشی دارم ببخشید این پدر یعنی ...
شهیدان
زنده اند آری، ولی مفقودها شاید ...
می
آید یا نمی آید ؟ برای یک نفر یعنی ...
تمام
جمله های من و مادر یک ولی دارد
تمام
جمله های ما پر از اما، اگر، یعنی