شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

شهید محمد علی رجایی


منبری، دارد در فضیلت ماه رمضان سخن می گوید

که جمعیت به زور کنار زده می شود تا مرد

تازه وارد و پاسبانهای اطرافش صف اول جا شوند.

منبری در تعریف از تازه وارد باب سخن می گشاید.

تعاریفش به تملق رسیده که صدای جوان همه را میخکوب

می کند. - خفه شو! این امینی که از او تعریف می کنی،

لجن است، دزد است. منبری به پت پت افتاده و جمعیت

هم به ولوله ... ... محمد علی آرام در مغازه

برادر نشسته و انگار نه انگار که مسجدی را

به هم ریخته!  شهید محمد علی رجایی

منبع : کتاب « خدا که هست » نوشته مجید تولایی

شهیدمحمدعلی رجایی


٠•˙٠•˙ ٠•˙٠•˙٠•˙ ٠•˙٠•˙٠•˙ ٠•˙٠•˙٠•˙سفره انداختند. آبگوشت و دوغ و ماست و ...
 مشروب هم آوردند. یکدفعه مثل برق
گرفته ها ازجا پرید. « یادم رفته بود ...
کار واجبی داشتم!! ببخشید.» رجایی غذا نخورده رفت.
  شهید محمد علی رجایی

منبع : کتاب « خدا که هست » نوشته مجید تولایی
٠•˙٠•˙ ٠•˙٠•˙٠•˙ ٠•˙٠•˙٠•˙ ٠•˙٠•˙٠•˙ ٠•˙