ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
منبری، دارد در فضیلت ماه رمضان سخن می گوید
که جمعیت به زور کنار زده می شود تا مرد
تازه وارد و پاسبانهای اطرافش صف اول جا شوند.
منبری در تعریف از تازه وارد باب سخن می گشاید.
تعاریفش به تملق رسیده که صدای جوان همه را میخکوب
می کند. - خفه شو! این امینی که از او تعریف می کنی،
لجن است، دزد است. منبری به پت پت افتاده و جمعیت
هم به ولوله ... ... محمد علی آرام در مغازه
برادر نشسته و انگار نه انگار که مسجدی را
به هم ریخته! شهید محمد علی رجایی
منبع : کتاب « خدا که هست » نوشته مجید تولایی