فرسوده دلم زغصه فرسودره دور شد از بهار موعود
یار غم و شادی دلم رفتدر شهر پر از فسانه و دود
هرگز نرود ز خاطر دلاز روز ازل کلامم این بود
من کو تو کجا چقدر دوریمیعنی تو چو در یایی و من رود
نام تو به یک غزل نگنجدیاد آمد نام تو نه این بود
فریاد که دل زغصه فرسود