شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

سلام دایی جون


زمان بر ما گذشته است
واز ان موقعی که در
هشتمین والفجر خدایی شدیی
به سن16 نزدیک می شدی وعزیزم
 تو 16 ساله باقی ماندی

 
ومن بارگناهانم بیشتر شد
انقدر مانده ام روی این زمین که
 بوی تعفن گناهانم  نیز دیگر
مرا به خود نمی اورد.راستی بوی عید
می آید.اسفند ماه بود که پر کشیدی وباز
در وجودم تلاطم اروندوباز رفتن
 وپر کشیدن، دایی جان کجایی ببینی
ودیگر باره دستم را بگیری
دستی که  الوده گناهان شده
وپایی که در راه خدا قدم بر نداشت
ونفسی که لگامش ازدستم رها شده
ومرا با سربر زمین کوبیده است
دایی جان بغض گاهی انچنان سنگین
می شود که گلویم را می فشارد ومانند
ابری شده است بارانی ندارد 
دایی جان دستت را برای نجاتم
برآر .دایی جان دیگر نوشته هایم
 هم بوی عشق نمیدهد

دایی جان خیلی دوستت دارم

نظرات 2 + ارسال نظر
فیروزه شنبه 13 دی 1393 ساعت 10:14 ب.ظ

اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل الفرجهم
روحشون شاد

مهربانی ها دوشنبه 15 دی 1393 ساعت 12:10 ق.ظ

هنوز بر لب سرخ تو رد لبخند است‏
بخند چون که برای دلم خوشایند است‏
چقدر جاذبه دارد نگاه گیرایت‏
هنوز عکس نگاهت به قاب دل بند است‏

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد