شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

اقا مهدی باکری

یه افسر عراقی اسیر شده بود و به شدت نیاز
 به خون داشت چند تا بچه بسیجی آستین هاشون رو
 بالا زده بودند تا بهش خون بدهند

اما افسر عراقی می گفت شما فارس ها نجس هستید
 ، خونتون رو نمی خوامبچه ها هم وقتی دیدند
 راضی نمیشه آستین ها رو پایین آوردند

شهید مهدی باکری از راه رسید
قضیه رو که شنید ، خندید و گفت:
ما انسانیم ... بعد با زور به افسر
عراقی خون تزریق کردیم...


اقا مهدی باکری


می خواست یه قاچ خربزه برداره اما یهو دستش رو کشید عقب

انگار یاد چیزی افتاده بود گفتم: واسه شما قاچ کردم ، بفرمایین

هر چه اصرار کردم نخورد ، قسمش دادم که اینا رو با پول خودم خریدم

الان هم فقط به خاطر شما قاچ کردم ، باز هم قبول نکرد

می گفت: بچه ها توی خط از این چیزا ندارن.

                                                               خاطره ای از زندگی شهید باکری

                                                               شـادی روح شــهدا صــلوات


خلوص نیت


آگاه باشیم که صدق نیت و خلوص در عمل‌، تنها چاره‌ساز ماست‌. ...‌

بدانید اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست‌.

سردار شهید مهدی باکری

*******************