شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

شهید عبدالله میثمی

محله ى مسجد فین اصفهان بود و هیات رقیه خاتون. هر کس وارد هیات مى شد،

تازه باید مجوز ادامه ى راه مى گرفت. شرطش این بود که دفعه ى بعد یک نفر را

با خودش بیاورد. فکر هیات از عبداللّه بود و اسمش از آقاجون. خیلى به عبداللّه و رحمت اللّه

کمک کرد این هیات را راه بیندازند. یک صندوق قرض الحسنه هم داشتند. هر کس

هر قدر مى توانست مى داد. هر وقت هم پشیمان مى شد، مى توانست پس بگیرد.

صندوق کار راه اندازى شده بود براى مردم محل.   شهید عبد الله میثمی

منبع : برگرفته از مجموعه کتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | مریم برادران

کرب وبلا


moteharak3moteharak3moteharak3moteharak3moteharak3moteharak3moteharak3moteharak3

گـــر دختـرکی پیــشِ پــدر نـاز کنــد
گره ی کرب و بلای همه را بـاز کنــد


امضاهای متحرک و جداکننده های متن ویژه ماه محرم ‍92

رقیه خاتون


باز هم بغض، پدر،
توی گلویم مانده
دیروقت است، پدر،
شانه مویم مانده
میشود خیره نمانی و نگاهم نکنی؟
خاک و خاکستر و خون بر سر و رویم مانده
راستش خاک بهانست پدر،
میدانی...
رد سیلی ست که از دست عدویم مانده...
پس چرا ساکتی آخر؟
پدر جان خوابی؟
پس چرا چشم تو باز است و به سویم مانده؟
چشم، بابا... بخوابیم...
...........................
فقط یک جمله...
آخرین قطره آهی ست که در کنج سبویم مانده:
عطر یاس عمو عباس میاید انگار...
آه...
ای وای... پدر...
دست عمویم مانده..