شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

بندهفت

بند هفت، بند محکومین دو تا پنج سال بود. محکومیت

عبداللّه قطعى شده بود. پنج سال حبس

برایش بریده بودند. ما بیست و نه نفر بودیم تو یک اتاق بیست و چهارمترى. شب ها

از ساعت نه که خاموشى مى زدند، کسى حق بیرون رفتن نداشت. عبداللّه یک

دستمال داشت که مى انداخت روى صورتش و رو به دیوار مى خوابید.

زیر همان دست مال دعا مى خواند و گریه مى کرد.  شهیدعبدالله میثمی

منبع : برگرفته از مجموعه کتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | مریم برادران

بندهفت

بند هفت، هفت تا اتاق داشت و یک سالن بیست مترى. جا نبود. دو طرف راه روى دومترى

را هم تخت زده بودند. تخت هاى سه طبقه آهنى کف چوبى، با یک پتو که هم زیرانداز بود،

هم بالش، هم روانداز. تازه واردها باید روى زمین مى خوابیدند. تخت مال سابقه دارها بود.

عبداللّه شب ها جایش را مى داد به یکى از تازه واردها. مى گفت نصفه شب که مى خواهد

از تخت بیاید پایین براى نماز، سر و صدا مى شود. اما روزها جاش طبقه ى سوم تخت بود.

مى نشست آن بالا و کتاب مى خواند.   شهیدعبدالله میثمی

منبع : برگرفته از مجموعه کتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | مریم برادران