شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

مهدی زین الدین


امکان نداشت امروزتوراببیند،و فردا که دوباره دیدت،

براى روبوسى، نیاید جلو. اگر مى خواستى زودتر سلام کنى،

باید از دور، قبل از این که ببیندت، برایش دست

بلندمى کردى.روى بچه هاى متأهل یک جوردیگر حساب مى کرد.

مى گفت «کسى که ازدواج کرده، اجتماعى تر فکر مى کند

تا آدم مجرد.»   شهید مهدی زین الدین

منبع : برگرفته از مجموعه کتب یادگاران |

انتشارات روایت فتح | احمد جبل عاملی

اقا مهدی

آقا مهدی فرمانده گروهان مان درست و حسابی ما
 را روحیه داد و به عملیاتی که می رفتیم تو جیه مان کرد. 
همان شب زدیم به قلب دشمن و تخته گاز جلو رفتیم.
 صبح کله سحر بود و من نزدیک سنگر آقا مهدی بودم که
 ناغافل خمپاره ای سوت کشان و بدون اجازه آمد
 و زرتی خورد رو خاکریز. زمین و زمان بهم
 ریخت و موج انفجار مرا بلند کرد و مثل هندوانه
 کوبید زمین. نعره زدم: یا مهدی! یک هو دیدم
 صدای خفه ای از زیر میگوید:
 «خونه خراب، بلند شو، تو که مهدی را کشتی!»
 از جا جستم. خاک ها را زدم کنار.
 آقا مهدی زیر 
آوار داشت می خندید. خودم هم خنده ام گرفت!