شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

فیس بوک

ما مگر در دینمان با زیبایی سر ستیز داریم؟ من عکسی را انتخاب کردم که احساس کردم زنده است، با مخاطب حرف می زند و ارتباط می گیرد. ما با نوشته هایمان نیز همین کار را می کنیم. یعنی سعی می کنیم با مخاطب رابطه برقرار کنیم.

عصر ایران؛ هومان دوراندیش - نعیمه اشراقی، نوه امام خمینی، در میان ایرانیان عضو فیس بوک چهره ای شناخته شده است. البته او تا چند ماه پیش، یکی از اعضای عادی فیس بوک بود؛ اما پس از مصاحبه پر سر و صدایش با سایت جماران درباره "حجاب"، همگان او را به عنوان "نوه امام" شناختند و در کوتاه زمانی، تعداد دوستانش در فیس بوک، از 300 نفر به 5000 نفر رسید.

اگر به صفحه شخصی او در فیس بوک سر بزنید، معمولا پست هایی می بینید با لایک ها و کامنت های پرشمار موافق و مخالف.

متن زیر گفتگوی عصر ایران است با نوه امام خمینی درباره فعالیت اش در سایت فیلترشده فیس بوک.
***
شما از چه زمانی عضو فیس بوک شدید و اصلاً چه شد که تصمیم به عضویت در این شبکه اجتماعی گرفتید؟
 بیشر از چهارسال است که عضو فیس بوک هستم. انگیزه اولیه ام، پیدا کردن دوستان قدیمی ام بود.
دوستان شما در فیس بوک چند نفرند و معمولاً درخواست دوستی چه کسانی را قبول می کنید؟
دوستان من 5000 نفر هستند و درخواست های بیشماری دارم که تسهیلات فیس بوک اجازه افزودن بر تعداد دوست هایم را نمی دهد. در خصوص درخواستهای دوستی هم سعی ام این بوده که گزینشی عمل نکنم.
آیا خودتان هم برای کسی درخواست دوستی می فرستید؟

در پاره ای از مواقع.
برخورد شما با کامنت های انتقادی چگونه است؟ آیا کامنتی را هم حذف می کنید؟
تعداد کامنتهایی که حذف کرده ام از تعداد انگشتان دست به نظرم کمتر بوده است.

اگر کسی در لابلای انتقادش، سخنی بگوید که از نظر شما، مصداق توهین به امام و یا شخصیت های دینی باشد، کامنت او را حذف می کنید؟
تا به حال کامنت توهین به ائمه نداشته ام ولی توهین به امام علیرغم خواهش من بوده است. گرچه این کامنتها قلب و روح مرا آزار می دهد ولی در اکثر مواقع سعی کرده ام تحمل کنم؛ به این دلیل که احساس می کنم گاهی در این بین افراد کسانی هستند که احتمالا به آنها ظلمی شده است و یا حتی قربانی پدران ویا مادران خود هستند و با این کار احساس آرامش می کنند. آنها شاید به گمان خودشان صدایشان به گوش کسی در درون حکومت می رسد. من هم صبوری می کنم. تاسف من بیشتر از این است که می بینم چهره واقعی امام را تعداد اندکی شناخته اند و این قدر دور از واقعیت راجع به امام قضاوت می شود که کوشش در جهت شناخت امام را با تمام وجود برای خودم واجب می بینم.
هر کسی از ظن خود شد یار من
وز درون من نجست اسرار من
از خانواده امام چند نفر عضو فیس بوک هستند؟ چه کسانی؟
نسل اول، یعنی فرزندان امام هیچ کدام عضو فیس بوک نیستند و نسل دوم، یعنی نوه ها، بیش از 60% عضو هستند.
وقتی با فیلترشکن وارد فیس بوک می شوید، احساس نمی کنید قانون شکنی کرده اید؟ 
من شخصا با قانون گریزی مخالفم حتی اگر قانون به ناحق باشد. به نظرم برای اصلاح قانون ظالمانه باید کوشش شود و تا زمانی که قانون پابرجاست نباید از آن تخطی کرد ولی استفاده از فیلترشکن از لحاظ قانونی منعی ندارد بلکه بعضی از مراجع شرعا جایز نمی دانند که مقلدین این دسته از مراجع بایستی احتیاط کنند.
اصلا درباره فیلترشدن فیس بوک چه نظری دارید؟
من کلا با ممنوعیت مخالفم. از نظر من منع استفاده از هر آنچه که ممنوع کرده ایم راه حل نیست. حتی مُسکّن هم محسوب نمی شود.
بعضی ها از شما انتقاد می کنند که چرا عکس هایی جذاب از خودتان را در صفحه فیس بوکتان می گذارید. برای این قبیل دوستانتان معمولاً چه پاسخی دارید؟

من اعتقاد دارم همین انتخاب درست است. ما مگر در دینمان با زیبایی سر ستیز داریم؟ من عکسی را انتخاب کردم که احساس کردم زنده است، با مخاطب حرف می زند و ارتباط می گیرد. ما با نوشته هایمان نیز همین کار را می کنیم. یعنی سعی می کنیم با مخاطب رابطه برقرار کنیم. انتخاب عکس با امام هم برای آشنایی مردم با چهره امام در خانه است: امام مهربان و صمیمی.
اگر نوه امام نبودید فیس بوک برایتان فضای دلپذیرتری بود یا الان که نوه امام هستید فیس بوک برایتان جذاب تر است؟
من بیش از 4 سال است که عضو فیس بوک هستم. قبلاً کسی مرا با عنوان نوه امام نمی شناخت. تعداد دوستانم 300 نفر بود؛ ولی بعد از مصاحبه با سایت جماران راجع به حجاب نامم شناخته شد و یکباره تعداد دوستانم به حداکثر رسید و هر روز درخواستهای دوستی زیادی دارم که به دلیل ممنوعیت تسهیلات فیس بوک، امکان پذیرش آنها را ندارم. لذا بعد از شناخته شدن، فضا برایم بسیار دلپذیرتر شد.
فیس بوک چه فوایدی برای شما دارد؟ برایتان بیشتر جنبه تفریحی دارد؟
بیشترین فایده فیس بوک برای من مردم شناسی و آشنایی با لایه های مختلف جامعه است که برایم بسیار دل نشین است؛ به خصوص برای من که در شرایطی خاص بزرگ شده ام و امکان ارتباطات فیس تو فیس و صادقانه را کمتر داشته ام. آدمها یا به دلایلی به ما نزدیک شده اند و یا باز به دلایل دیگری از ما فاصله گرفته اند. نزدیکی و دوریشان واقعی نبوده است. فیس بوک این امکان برای من فراهم کرده است که دوستانی بدون دلهره و بدون چاپلوسی داشته باشم.
معمولاً بر روی صفحه تان چه چیزهایی را می نویسید یا شِیر می کنید؟

معمولا مسائل سیاسی؛ چون این روزها، دغدغه مردم سیاست است. سیاست چنان در تار و پود زندگی مردم نفوذ کرده و تاثیرگذاشته است که نمی توان به چیزهای بهتری فکر کرد و درباره آنها نوشت.
وقتی که در فیس بوک به طرز رفتار و گفتار ما ایرانیان می نگرید، چه نکات مثبت و منفی ای در کنش و منش ما می بینید؟
از نکات مثبت شروع کنم: به نظرم ایرانی ها مردمانی کنجکاو، باهوش و بااحساس هستند ولی آنچه کمتر به چشم می خورد منطق است. اکثر اعضای فیس بوک که با آنها سروکار دارم اصول اولیه ارتباطات را نمی دانند و موجبات مسمومیت فضای مجازی را فراهم می کنند.
بسیاری از گفتمان ها با تعصبات جناحی دست و پنجه نرم می کند و در بعضی از مواقع ادب رعایت نمی شود. من گاهی از خواندن کامنتهایی که در پست هایم می گذارند دلم به درد می آید.
به نظر شما، فضای فیس بوک فضایی گناه آلود است؟
نه، شما بهتر از من می دانید در دنیای غرب از فیس بوک به عنوان یک شبکه اجتماعی استفاده می شود؛ مثلا برای اطلاع رسانی و دعوت از دوستان برای بازدید برنامه های مدنظر و همین طور نظر سنجی برای اتخاذ تصمیمهای گروهی و ... در چنین فضایی هرکسی با توجه به بیزینس خود می تواند فعالیت کند. ممکن است بعضی از بیزینس ها سالم نباشد. این در واقع سواستفاده از فیس بوک است و از این بابت نباید فیس بوک را متهم و مجرم بدانیم.
مهمترین ثمرات حضور در فیس بوک برای شما چه بوده است؟
با توجه به اینکه من نوه امام هستم درخواست های زیادی در خصوص آشنایی با شخصیت امام و خانواده شان از من شده است. برنامه من این است که به این درخواستها لبیک بگویم. همچنین برخی از مسائل سال های دهه شصت سربسته باقی مانده است و از من در این خصوص سوالات بسیاری شده است.
البته علم و شناخت من ناقص است ولی تا جایی که اطلاع دارم و می توانم اطلاعات کسب کنم، تلاش خواهم کرد تا پاسخگو باشم. آنچه به شناخت آن ایمان دارم شخصیت امام است؛ زیرا  سال ها با ایشان زندگی کرده ام و می توانم با بازگویی خاطراتم از آن دوران، در انتشار جنبه های مختلف زندگی امام موثر باشم.
 علاوه بر این ها، دیدگاه های سیاسی ام را نیز گاهی در قالب پست هایم بیان می کنم که غالباً با استقبال نسل جوان عضو فیس بوکم همراه می شود.

میلاد امام عشق مبارک باد

ز سوی عرش رحمن، نوید شادی آمد

بشارت ای محبان، امام هادی آمد

کجایی یابن زهرا بده عیدی مارا

که روح عشق و ایمان امام هادی آمد

آیا او را می شناسید

کدامتان این جوان را می شناسد؟ 

 

یک روز رادیو برنامه عادی خود را قطع کرد و اعلام نمود یک نوجوان 13 ساله خود را به زیر تانک دشمن انداخته و تانک دشمن را منهدم ساخته و خود نیز شربت شهادت نوشیده‌اند.

در حال شام خوردن بودیم که مجدداً تلویزیون خبر را اعلام نمود و مادرشان گفتند : بخدا حسین است انگار این مطلب به او الهام شد که حتی قسم نیز می‌خوردند پس از چند روز برادران سپاهی به درب منزل آمدند و خبر شهادت حسین را اعلام نمودند 
این روزها بعضی مواقع لطیفه هایی در باره شهید حسین فهمیده شنیده می شودآیا تا به حال با خودتان فکر کرده اید که بزرگترین سرمایه انسان چیست ایا تا به حال با خودتان فکر کرده اید که اگر امثال حسین فهمیده ها نبودند چه بر سر تک تکمان می امد کمی فکر کنیدروزی او رفت به زیر تانک تا دشمن بعثی به ناموس وکشورمان تجاوز نکندودر سالی دیدیم که عده ای مسجد اتش زدند تا مملکت را دودستی به دست دشمن دهند

نامه پسر بچه به امام عصر عج الله تعالی فرجه الشریف

 

اگر ما هم اندازه این بچه منتظر بودیم  ظهور به سرانجام می رسید

شیخ رجبعلی خیاط

شیخ رجبعلــی خیاط:
چشمت به نامحرم می‌افتد، اگر خوشت نیاید که مریضی!!
اما اگر خوشت آمد، فوراً چشمت را ببند و سرت را پایین بینداز
و بگو: یـــــا خیر حبیب و محبوب...
یعنی: خدایا من تو را می‌خواهم، این‌ها چیه؟!
، این‌ها دوست داشتنی نیستند...
هر چه که نپاید دلبستگی نشاید 

************************** 

http://www.ammarname.ir/link/18219

پسرک نوجوان هلندی روزی داشت از کنار سدِ نزدیکِ شهرش عبور می‌کرد، که متوجه سوراخ کوچکی در بدنه‌ی سد شد.
پتروس، تمام عقلش را به کار بست و انگشتش را فرو کرد توی سوراخِ دیواره‌ی سد. تا یکی بفهمد و بیاید برای نجاتِ پتروس و بیش‌تر از آن، نجاتِ سد، لابد انگشتِ پتروس بی‌حس شده بود و دستش کمی گِزگِز می‌کرد. توی کتاب‌های درسی ما که این داستان را از کودکی ریختند به حلق‌مان، چیزی از حالتِ پتروسِ فداکار ننوشته که مثلاً ایستاده بوده یا نشسته، تا ما بفهمیم اوج این فداکاری به خستگیِ پاهایش هم انجامیده، یا نه؟!
این را به بهانه‌ی انتشار خبر حذف این داستان خیالی از کتاب‌های درسی دانش‌آموزانی می‌گویم که سال‌ها داستانی را به خوردشان داده‌ایم، که معلوم نیست از کجا وارد کتاب‌هایمان شده؟ داستانی که حتی هلندی‌ها که خالق آن هستند، این پسرک فداکار را به قدری که ما ایرانی‌ها می‌شناسیم، نمی‌شناسند.
شاید بتوان یکی از دلایل این شناخت طولانی مدتِ ایرانی‌ها را از پتروس و کارش که در خورِ تحسین است، قدرشناسیِ ملت دانست نسبت به کسی که کاری انسانی انجام بدهد.
این میان، گناه مظلومیتی که بر اسطوره‌های ایران زمین می‌رود، به گردنِ کیست؟ گناه این که از فداکاری حسین فهمیده به اشاره‌ای بسنده کردیم و در خیلی جاها به بهانه‌ی خشن بودنِ نوع کارش، اسمش را هر طور که توانستیم، حذف کردیم.
این سال‌ها، دیگر به ندرت در تلویزیون یادی از حسین فهمیده می‌شود؛ حتی همان چند انیمیشنِ ضعیف و سطحی هم دیگر پخش نمی‌شوند؛ چه برسد به این‌که بخواهد کاری در این باره تولید شود.
کوتاهی در قبال کاری که علی عرب انجام داد، نابخشودنی است. علی، دانش آموز کرمانی که در شب عملیات کربلای یک، کوله‌ی خرج آرپی‌جی‌اش مورد اصابت قرار گرفت و بدنش با شعله‌های آتشی به مراتب سوزان‌تر و پرسرعت‌تر از اشتعال بنزین، شروع به سوختن کرد. او حتی یک آخ هم نگفت، تا نکند دشمن که در نزدیکی‌شان قرار داشت، متوجه شود و عملیات لو برود. آن شب علی چهار ساعت سوخت و دم بر نیاورد. درحالی‌که ما، توی کتاب‌های درسی‌مان، عزای یک دست لباس دهقان فداکار و دو ساعت سرمایی را که تحمّل کرده گرفته‌ایم.
به این‌ها، یک چوب دستی سوخته و مقدار کمی نفت چراغ هم که اضافه کنیم، چه قدر از بدن سوخته‌ی علی جبران می‌شود.
حالا تازه یادمان آمده که اگر آبادان سقوط نکرد و جنایت بعثی‌ها در آن‌جا هم مثل خرّم‌شهر تکرار نشد، به خاطر شجاعت مردی ساده به نام دریاقلی سورانی بود که مرگ را به جان خرید، خودش را به دل خطر زد و خبر نزدیک شدن عراقی‌ها را به مسئولین داد، تا آبادان هیچ گاه در محاصره‌ی کامل نیفتد و بعثی‌ها خواب تصرّف آبادان را به گور ببرند.
این که مردم ما پتروس را خیلی بیش‌تر از علی عرب و حسین فهمیده و دریاقلی می‌شناسند، دلیلش کوتاهی سیستمی است که آن‌ها را معرفی نکرده؛ چرا که توی دلِ مردمِ این مملکت، شجاعت ستودنی است و قابل تقدیر.
بی شک اگر این اسطوره‌های شحاعت و فداکاری زودتر و به بهترین وجه به جوانان ما معرفی می‌شدند، حالا دیگر پیدا کردن سرنخ‌هایی از روحیه‌ی جهادی در بین جوانان، کار سختی نمی‌نمود. چرا که عقل سلیم، به خوبی عظمتِ گذشتن از جان را درک می‌کند و به حق شهادت می‌دهد بی حسی انگشت پتروس و سوختن پیراهن دهقان فداکار، در برابر این عظمت، ذرّه‌ای بیش نیستند.
راستی، حالا که کوکب خانم از کتاب‌های درسی‌مان رفت، یکی بگوید کوکب خانم که به عنوان نماد زن ایرانی در کتاب‌هایمان بود و ما خواندیمش و تمجیدش کردیم، چه کار مهمی کرد؟ جز این که شیر و ماست و تخم مرغ‌هایش را به مهمان‌هایش داد!
حال آن‌که در همسایگی خانه‌های هر کدام از ما، هستند مادرانی که پسران‌شان را دادند، تا کوکب خانم و مهمان‌هایش آرام سر بر بالین بگذارند.

نیازمندیها

دوربین های روابط عمومی ادارات کم آورده اند؛ به چند مسئول متواضع نیازمندیم. - از تمامی افرادی که می دانند شایسته تر از آنها هست، تقاضا می شود، جایگاهشان را تعویض کنند. - کارگردانان و بازیگران متعهد به مبانی اسلام در صدا وسیما گم شده اند در صورت هر گونه نشانی با ۱۶۲ تماس بگیرید. - به یک عاقد برای عقد اخوت بین نمایندگان مجلس نیازمندیم. - به چند مفسر سخنرانی های رهبری برای قشرهای مختلف نیازمندیم. - به خادمین الشهدای منطقه ای نیازمندیم. - به کاربران جوان انقلابی برای ارتباط با همسن و سالان انقلابیشان در کشورهای دیگر نیازمندیم. - رساله ی احکام عملیه منتشر شد؛ به رساله احکام اقتصادی نیازمندیم. - به چند متفکر جهت شناخت جایگاه ولایت فقیه و ارائه اسلام واقعی به اقشار مختلف نیازمندیم. - سیستم ورود به دانشگاه ها و سرفصل های آموزشی ،ریست کننده پیگیر می خواهد. - خوراک دانشجویان حوزه رسانه ای مولفه های غربیست؛ نیاز به تالیف چند کتاب اخلاق رسانه ای هستیم. - به چند روزنامه بی طرف و قابل اعتماد نیازمندیم. - به چند کارخانه جهت تولید مانتوهای متنوع اسلامی نیازمندیم. - از تمامی کسانی که برای نشر حقایق دین در روستاها با کمترین اجر مادی فعالیت می کنند تشکر می کنیم. - از برخورد های قاطعانه دستگاه قضا تشکر می کنیم. - از تمامی وبلاگ نویسانی که وقت و هزینه می گذارند، بدون اجر مادی، تشکر می کنیم. - ورود دانشجویانی که بعد از تکمیل تحصیلات عالی در خارج از کشور، به کشور بازگشته اند را تبریک می گوییم. - نیازمند نیازمندهای شما هستیم. http://www.ammarname.ir/link/18117

اینبار خودشیفته در اغوش عربها

به گزارش ندای انقلاب به نقل از بولتن نیوز، گلشیفته فراهانی در جشنواره فیلم ضد ایرانی ابوظبی در بغل امیر عرب.

 

اینهم همان آزادی بود که برایش له له می زدی

ای شهیدچشمانت را ببند

http://up.vatandownload.com/images2/uaa9lgvua0uphm5rxwdm.jpg

ای شهید چشمانت را ببند...

مبادا این روزها را در مقابل مادرم زهرا شهادت دهی ... 

برگرفته از وب:http://www.ammarname.ir/link/18093

روزگاران

روزگاران عجیبی آمدند **نسلهای نا نجیبی آمدند

ابتدا احسامان ترد بود **ابتدا اندوهمان خرد بود

رفته رفته خنده ها زاری شدند **زخمهامان کم کم کاری شدند

بعضی از انها که خون نوشیده اند **ارث جنگ عشق را پوشیده اند

عده ای حسن القضا را دیده اند ***عده ای را بنز ها بلعیده اند

ای شکوه رفته امشب باز گرد! **این سکوت مرده را در هم نورد!

از نسیم شادی یاران بگو **از شکست حصر ابادان بگو

از شلمچه از فاو از بستان بگو **از شکوه رفته از مهران بگو

از همانهای که سر بر در زدند **روی فرش خون خود پر پر زدند

شب شکاران سحر اندوخته **از پرستو های در خود سوخته

زان همه گلهای که میبردی بگو**از بقایی از بروجردی بگو

پهلوانانی که سهرابی شدند **از پلنگانی که مهتابی شدند

ای جماعت جنگ یک آیینه است **هفته تاریخ را آدینه است

لحظه ای از این همیشه بگذرید **اندرین آیینه خود را بنگرید

عشق بود وداغ بود و سوز بود **اه گویی این همه دیروز بود

اینک اما در نگاهی راز نیست **در گلویی عقده اواز نیست

باز دنیا کاسه خمر شماست **باز شیطان اولی الامر شماست

با همانهایم که بعد از آن ولی **شوکران ریختن در کام علی

باز ایا استخوانی در گلوست **باز ایا خوار در چشمان اوست

یسطرون هم رفت و ما نون مانده ایم **بعد لیلا باز مجنون مانده ایم

در تکاپوی شبیخون مانده ایم **در سکوت خویش جیحون مانده ایم

زخمی ام اما نمک بی فایده است**درد دارم نی لبک بی فایده است

عاقبت آب از سر نوحم گذشت **لشگر چنگیز از روحم گذشت

جان من پوسید در شبغاره ها **آه ای خمپاره ها !خمپاره ها

ای شهیدان!دردها برگشته اند **روزهامان را به شب آغشته اند

فصلهامان گونه ای دیگر شدند **چشمهامان مست وجادوگر شدند

هفته ها در هفته ها گم می شوند**وهم ها فردای مردم می شوند...

***************

روزگاری آشنا با شب بُدیم
آشنا با یارب و یارب بُدیم

سرخ مردان را امیدی داشتیم
مرگ را بازیچه می پنداشتیم

هان، چه شد آن گریه های نیمه شب
آن همه سوز و گداز و تاب و تب

وای بر ما باد و بر فردای ما
گر شقایق ها، روند از یاد ما

پای در گل در مسیر بندگی
ای دریغ از این همه شرمندگی

راستی ای دوستان ما کیستیم
ما که روزی با شهیدان زیستیم

هیچ می دانی چرا بی حاصلیم
چون که از یاد شهیدان غافلیم

بدست جنبش دانشجویی حیا • ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۱ • دسته: تجربیات و خاطر

یکبار در مترو بودم و تصادفا توفیق پیدا کردیم در خدمت یه (انشالله)زوج جوان باشیم.
این برادرمون خیلی احساس صمیمیت خاصی با اون خواهرمون میکرد و خیلی راحت هر کاری به ذهنش میرسید میکرد!
البته خیلی ام تا ته ماجرا نرفتن ولی در حدی بود که من واقعا دیگه نمیتونستم چیزی نگم… اخه این برادرمون علاوه بر نزدیکی بسیار زیاد به همراهشون به انگشت میزد نوک دماغ آبجیمون و فضای خیلی بدی تو مترو درست کرده بودن.

 فکر کردم چی بگم که دعوا نشه ولی اینم خودشو جمع کنه…
رفتم جلو آروم در گوش پسره گفتم کدوم ایستگاه پیاده میشی؟
گفت : به شما ربطی داره؟
گفتم : من علم و صنعت پیاده میشم ، اگه میشه تا اون موقع تحمل کن…!!!
کمی صداشو بالا برد گفت به شما چه ربطی داره؟
اینجا دیگه همه مترو داشتن ما رو نگاه میکردن
گفتم برادر یعنی من حق ندارم به شما بگم این کا رو نکن؟
گفت : آره به تو چه؟
گفتم اونوقت تو حق داری هر کاری بکنی؟
گفت مگه چیکار کردم؟
گفتم بحثو عوض نکن …. اگه آزادی که تو هر غلطی میخوای بکنی … منم آزادم هر چی میخوام بگم…. چرا بهت برمیخوره؟
اینجا یه پسر جوونی بغل دستم بود به من گفت آقا به شما ربطی نداره…
گفتم اگه اون آزاده هر کاری بکنه منم آزادم … مگه اینکه این آقا بگه یکیمون حق داره دیگری رو محکوم کنه و محدود که اونوقت من میگم حق با کیه….
یکی از مسافرا هم که آدم تپلی بود پشت من در آمد گفت آقا والا ما چینم بودیم تو مترو با هم اینکا را رو نمیکردن(خطاب به اون زوج(ایشالله) جوون)
یارو گفت حالا چیه این آقا گیر میده؟
اون مرد تپل گفت الان تو هفته امر به معروفیم!
خودمم نمیدونستم!
ولی مجموعا خوب بود احساس کردم مردم خیلیاشون ناراحت بودن از کار اونا ولی جرئت حرف زدن نداشتن….
و این استدلالم که اگه همه آزادن بچه حزب اللهیم آزاده استدلال خوبی به نظر میرسه هر چند کاملا تصادفی به ذهنم رسید….

 

امام عشق

امام جواد علیه السلام می فرماید:
کسی که به سخن گوینده ای توجّه کند، خود را بنده ی او ساخته است؛
حال اگر سخن درباره ی خدا باشد، خدا را پرستیده است،
و چنانچه گفتارش شیطانی باشد، ابلیس را پرستیده است.(تحف العقول ص 456 )

جمعه

غروب پنجشنبه بی قرارم......

شبای جمعه ها چشم انتظارم

فقط یک جمعه می آیی ولی من.......

تمام جمعه ها را دوست دارم 

http://deleman43.blogsky.com/page/16/

فراز هایی از نامه دانشجو شهید آخوندی به مادرشدر شلمچه

 سلام به تمام دوستان . هر کس می خواد بدونه ما چه طور تو جنگ و تمام صحنه ها پیروز شدیم و     می شویم مطلب زیر را بخونه مخصوصا اونایی که میگن دشمن ما چه امکانات و سلاحهایی 

 

فراز هایی از نامه دانشجو شهید آخوندی به مادرشدر شلمچه

« مادرم شما خوب می دانید که رفتنم عاشقانه بود و علی رقم شناخت مشکلات این راه هرگز از حرکت باز نایستاده ام،همیشه در این لحظات آشفته بودم ، اما این بار اطمینان و آرامش عجیبی به سراغم آمد . آرزو های دنیوی از دلم رخت بربسته و هیچ چیز جز عشق و محبت به خدا و ائمه اطهار و امام امت در وجودم راه ندارد.حاظرم بار ها تکه تکه شوم اما دل امام امت شاد باشد .مادرم،هوشیار باشید که دنیا می گذرد ، هرچه هست آخرت است ........هرگز فراموش نکنید که این مسیر را دوست دارم و همیشه آرزویم رسیدن به فیض عظمای شهادت است. مادرم در حقم دعا کنید»

 

و اما قسمتی از نامه سرباز آمریکایی به مادرش در عراق

« سلام مامان! من از شما معذرت می خواهم که نتوانستم به شما تلفن کنم؛ چون آنها ۷ روز پیش تلفن ها را از اینجا بردند ........به همه بگو من حالم خوب است ، نمی دانم در این جنگ و در فکر جرج بوش چه می گذرد؛ شاید می خواهد مثل پدرش باشد ! او به خاطر هیچ ما را به اینجا فرستاده، به هر حال من به خاطر این موضوع خیلی ناراحتم.مامان! امیدوارم مردم نگذارند آن نادان بتواند هر کاری که دلش می خواهد بکند .
من از لحاظ روحی حالم خوب است ، فقط خیلی دلم برای شما ها دلم تنگ شده است ، من فقط بی صبرانه منتظرم به خانه بر گردم و زندگیم را ادامه دهم»

حوابیه اقا یا خانمی که در قسمت عصبانی پیام می گذارند

 ما چی نوشتیم...کوفیان(زمانه) چه خواندند...

نوشتیم بسیجی.......کوفیان خواندند لباس شخصی نظام

نوشتیم امام خامنه ای.......کوفیان خواندند رهبری

نوشتیم شهید.......کوفیان خواندند مزدوران نظام

نوشتیم جمهوری اسلامی.......کوفیان خواندندجمهوری ایرانی

هر کس بخواهد ما را بشناسد داستان
9 دی
را بعد از کربلا بخواند...
برگرفته از وب آرامگاه دل

دست نوشته های شهید..

دست نوشته ای از شهید احمدرضا احمدی:رتبه اول کنکور پزشکی سال 64 ،ساعتی قبل از شهادت

چه کسی می داند جنگ چیست؟ چه کسی می داند فرودیک خمپاره قلب چند نفر را می درد؟

چه کسی می داند جنگ یعنی سوختن، یعنی آتش، یعنی گریز به هرجا، به هر جا که اینجا نباشد، یعنی اضطراب که کودکم کجاست؟

جوانم چه می کند؟ دخترم چه شد؟

به راستی ما کجای این سوال ها و جواب ها قرار گرفته ایم ؟

کدام دختر دانشجویی که حتی حوصله ندارد عکس های جنگرا ببیند و اخبار آن را بشنود.

از قصه دختران معصوم سوسنگرد با خبر است؟آن مظاهر شرم و حیا را چه کسی یاد می کند که بی شرمان دامنشان را آلوده کردند و زنده زنده به رسم اجدادشان به گور سپردند.

کدام پسر دانشجویی می داند هویزه کجاست؟ چه کسی در هویزه جنگیده؟کشته شده و در آنجا دفن گردیده؟

چه کسی است که معنی این جمله رادرک کند:نبرد تن و تانک؟! اصلا چه کسی می داند تانک چیست؟

چگونه سر 120دانشجوی مبارز و مظلوم زیر شنی های
تانک له می شود؟

آیا می توانید این مسئله را حل کنید؟ گلوله ای از لوله دوشکا با سرعت اولیه خود از فاصله هزار متری شلیک می شود و در مبدا به حلقومی اصابت نموده و آن راسوراخ کرده وگذر می کند، حالا معلوم نمایید سرکجا افتاده است؟

کدام گریبان پاره می شود؟کدام کودک در انزوار و خلوت اشک می ریزد؟
و کدام کدام .............؟توانستید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اگر نمی توانید، این مسئله را با کمی دقت بیشتر حل کنید:هواپیمایی با یک و نیم برابر سرعت صوت از ارتفاع ده متری سطح زمین، ماشین لندکروزی را که با سرعت درجاده مهران – دهلران حرکت می نماید،مورد اصابت موشک قرار می دهد،اگراز مقاومت هوا صرف نظر شود.

معلوم کنید کدام تن می سوزد؟ کدام سر می پرد؟ چگونه باید اجساد را از درون این آهن پاره له شده بیرون کشید؟چگونه باید آنها را غسل داد؟چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش کنیم؟

چگونه می توانیم در شهرمان بمانیم و فقط درس بخوانیم.

چگونه می توانیم درها را به روی خود ببندیم و چون موش در انبار کلمات کهنه کتاب لانه بگیریم؟

کدام مسئله را حل می کنی؟ برای کدام امتحان درس می خوانی؟

به چه امید نفس می کشی؟ کیف و کلاسورت را از چه پر می کنی؟از خیال، از کتاب ، از لقب شاخ دکتر یا از آدامسی که هر روزمادرت درکیفت می گذارد؟

کدام اضطراب جانت را می خورد؟
دیر رسیدن به اتوبوس، دیر رسیدن سر کلاس، نمره گرفتن؟
دلت را به چیز بسته ای؟ به مدرک، به ماشین،به قبول شدن در حوزه فوق دکترا؟ ؟صفایی ندارد ارسطو شدن خوشا پر کشیدن، پرستو شدن


آی پسرک دانشجو، به تو چه مربوط است که خانواده ای در همسایگی تو داغدار شده است؟جوانی به خاک افتاده است؟
آی دخترک دانشجو، به تو چه مربوط است که دختران سوسنگردرا به اشک نشانده اند؟ و آنان را زنده به گور کردند؟

هیچ می دانستی؟ حتما نه! ...هیچ آیا آنجا که کارون و دجله و فرات بهم گره می خورد،

به دنبال آب گشته ای تا اندکی زبان خشکیده کودکی را تر کنی و آنگاه که قطره ای نم یافتی؟
با امیدهای فراوان به بالین آن کودک رفتی تا سیرابش کنی؟

اما دیدی که کودک دیگر آب نمی خورد!!
اما تو اگر قاسم نیستی، اگر علی اکبر نیستی،
اگر جعفر و عبدالله نیستی،
لااقل حرمله مباش!

که خدا هدیه حسین را پذیرفت و خون علی اکبر و علی اصغر را به زمین پس نداد.

من نمی دانم که فردای قیامت این خون با حرمله چه خواهد کرد....

پس بیاید حرمله مباشیم......

رسید

پیرزن طلاهایش را برای کمک به جبهه داد و از اتاق خارج شد
جوانی صدا زد: حاج خانم رسید طلاهاتون!
پیرزن گفت: من برای دو پسر شهیدم هم رسیدم نگرفتم…

فرازهایی از توبه نامه شهید 13 ساله(علیرضا محمودی)

بار خدایا از کارهایی که کرده ام به تو پناه می برم از جمله :
از این که حسد کردم...
از این که تظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمی دانستم...
از این که زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم....
از این که در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم....
از این که مرگ را فراموش کردم....
از این که در راهت سستی و تنبلی کردم....
از این که عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم.....
از این که در سطح پایین ترین افراد جامعه زندگی نکردم....
از این که منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند....
از این که شب بهر نماز شب بیدار نشدم....
از این که دیگران را به کسی خنداندم، غافل از این که خود خنده دارتر از همه هستم....
از این که لحظه ای به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم....
از این که در مقابل متکبرها، متکبرترین و در مقابل اشخاص متواضع، متواضع تر نبودم....
از این که شکمم سیر بود و یاد گرسنگان نبودم....
از این که زبانم گفت بفرمایید ولی دلم گفت نفرمایید.
از این که نشان دادم کاره ای هستم، خدا کند که پست و مقام پستمان نکند....
از این که ایمانم به بنده ات بیشتر از ایمانم به تو بود....
از این که منتظر تعریف و تمجید دیگران بودم، غافل از این که تو بهتر از دیگران می نویسی و با حافظه تری.....
از این که در سخن گفتن و راه رفتن ادای دیگران را درآوردم....
از این که پولی بخشیدم و دلم خواست از من تشکر کنند....
از این که از گفتن مطالب غیر لازم خودداری نکردم و پرحرفی کردم....
از این که کاری را که باید فی سبیل الله می کردم نفع شخصی مصلحت یا رضایت دیگران را نیز در نظر داشتم....
از این که نماز را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم....
از این که بی دلیل خندیدم و کمتر سعی کردم جدی باشم و یا هر کسی را مسخره کردم....
از این که " خدا می بیند " را در همه کارهایم دخالت ندادم....
از این که کسی صدایم زد اما من خودم را از روی ترس و یا جهل، یا حسد و یا ... به نشنیدن زدم....

خوابتان ترک برندارد در این فوتبال لجام‌گسیخته!

گزارش فارس از اتفاقاتی که همه را آزار می‌دهد
خبرگزاری فارس: فوتبال ایران این روزها دچار لجام‌گسیختگی شدیدی شده که همه را آزار می‌دهد.

خبرگزاری فارس: خوابتان ترک برندارد در این فوتبال لجام‌گسیخته!

به گزارش خبرنگار ورزشی خبرگزاری فارس، تا به حال دچار لجام گسیختگی شده اید؟ تا به حال شده این قدر تحت فشار باشید که سر سوزنی تحمل نداشته باشید و بر سر هر چیزی با هر کسی سر نزاع داشته باشید؟

لجام گسیختگی از بی برنامگی، خودخواهی، بی توجهی و نداشتن مدیریت به وجود می آید. چیزی که این روزها فوتبال ایران دچار آن شده است.

با این کج روی‌ها، بدتر از شکست مقابل لبنان هم سراغ فوتبال ایران خواهد آمد. نباید امیدی داشت که این فوتبال لجام گسیخته که برخی مسئولانش برای حفظ قدرت و جایگاهشان از هیچ تلاشی دریغ نمی کنند درست شود.

زهی خیال باطل که فکر کنیم با چنین شکست هایی به خود می آییم و همه چیز به یک باره درست می شود.

این روزها اگر رهگذری که فقط عادت دارد پشت کیوسک های روزنامه فروشی تیتروار مطالب روزنامه های ورزشی را بخواند آیا چیزی جز تنش و بگو و مگو عایدش می شود؟‌ عصاره مطالب روزنامه ها و خبرگزاری ها چیزی جز انعکاس دعواهای بی سر و ته نیست. این موضوع البته همیشه وجود داشته اما اکنون به نظر می رسد بیشتر شده است. 

* تراکتورسازی راست می گوید یا قلعه نویی؟

این چه رسمی است که هر سرمربی از باشگاهی خارج می شود ردپایی از حاشیه و حرف های ناگفته باقی می ماند؟ چه دلیلی دارد باشگاه تراکتورسازی در آستانه بازی با استقلال یاد افشاگری بیفتد؟ این چه بحث بیهوده‌ای است که تضمینی برای سالم ماندن امیر قلعه نویی در تبریز نیست؟ مگر فوتبال جای قداره کش ها و عربده کشان است؟

 

با چه دل خوشی باید از این فوتبال خوب نوشت و خوب شنید؟ چه می شود که مدیرعامل باشگاهی مثل تراکتورسازی این چنین به قلعه نویی و دستیاران او در فصل گذشته می تازند؟ مگر این باشگاه قرارداد مستندی با قلعه نویی امضا نکرده است؟ چه شده که قلعه نویی علیه تراکتورسازی موضع گرفته است؟ او که بالای سقف قرارداد بسته حالا دنبال پولش است و می داند اگر شکایت کند محروم می شود چون قانون به او اجاز نداده بالای سقف قرارداد ببندد.

 

اگر آپارتمان محل سکونت سرمربی فصل گذشته تراکتورسازی متعلق به او بوده و هنوز از مهلت قراردادش باقی مانده چه نیازی به شکستن قفل بوده و اگر مشکلی بین باشگاه و قلعه نویی نبوده چرا سرمربی استقلال به جای تحویل دادن کلید به باشگاه این کلید را به دوستانش داده است؟ غیر از این است که دو طرف با هم لجبازی دارند؟

اگر شما جای مردم بودید حق را به چه کسی می دادید؟ این چه قراردادی است که این همه حاشیه دارد؟ خطاب با سردار جعفری است اگر کادرفنی فصل گذشته به زعم مدیر رسانه ای این باشگاه مشکلات اخلاقی داشت چرا یک فصل با آنها همکاری کردید؟

چرا امیر قلعه نویی که مدعی است حق با اوست همان روز اول شکایت نکرده است؟ این رسم امیر است که اگر بخواهد علیه کسی صحبت کند از حربه مصاحبه دستیاران خود استفاده می کند و چقدر خسته ایم از این شیوه نخ نما شده. آیا زمان دوری از دورویی فرا نرسیده است؟

* در شیراز چطور مقابل رئیس فدراسیون همه چیز دگرگون شد؟

کاش همه دغدغه های این فوتبال بحث و جدل های دو نفر بود. در روز روشن و در روزی که رئیس فدراسیون در شیراز بسر می برده اتفاقاتی در انتخابات هیئت فوتبال استان فارس رخ داده که فقط باید سری به نشانه تاسف تکان داد و در این آشفته بازار سکوت تلخی در پیش گرفت. چه می توان گفت وقتی در حضور رئیس چنین اتفاقات و تخلفاتی رخ داده است. به جایی رسیده ایم که حتی دوست نداریم توضیحات (شما بخوانید توجیهات) فدراسیون را بشنویم.

وقتی قرار است همه چیز با شیوه ماست‌مالی کردن حل شود و به زور به خوردمان بدهند که همه چیز درست و سوءتفاهم بوده؛ همان بهتر که نشنویم.

* لیدرهای چاقو بدست چطور وارد ورزشگاه می شوند؟

به جای اینکه هر سالمان پربارتر از سال قبلمان باشد هر سالمان دریغ از سال قبل است. بعد از ماجراهای پرتاب سنگ و گوجه در بازی پرسپولیس و استقلال که با یک حکم پر حرف و حدیث کمیته انضباطی خاتمه پیدا کرد باید شاهد لیدرهای چاقو به دستی باشیم که کسی جلودار این افراد نیست و البته باشگاه ها خیلی راحت منکر چنین فرادی در اطراف باشگاه خود می شوند.

 

مگر غیر از این بود که در ابتدای فصل در اولین حضور قلعه نویی در تمرین استقلال یکی از لیدرهای این تیم چاقو به دست در تمرین ایستاده بود و عکس او در رسانه ها چاپ شد اما مدیرعامل باشگاه استقلال اعلام کرد او قصاب بوده است؟! خدا را شکر که همه ما انسانیم و همه چیز را متوجه می شویم.

این مسئله و البته سنگ پرانی در بیشتر ورزشگاه های ایران در حال رخ دادن است و خیلی در خواب هستند. خوش به حال همه آنهایی که این چنین در خواب شیرین هستند. سر فرکی مربی بااخلاق فوتبال ایران را با سنگ شکستند و کک کسی نگزید. کسی سؤال نکرد که چگونه ممکن است این همه سنگ و گوجه و ترقه و نارنجک و چاقو به ورزشگاه راه پیدا کند، مگر نه اینکه همه افراد در هنگام ورود به ورزشگاه بازرسی بدنی می شوند؟

* یک خداحافظی و این همه حرف و حدیث

گناه هواداران استقلال که از پشت پرده بی خبر هستند چیست که باید در یک روز بیانیه خداحافظی فرهاد مجیدی را بخوانند و اشک در چشمانشان جمع شود و فردا، مصاحبه امیر قلعه نویی را بشنوند و حق را به سرمربی تیم خود بدهند؟ این چه بازی است که با هواداران استقلال می شود؟

 

قلعه نویی به صراحت می گوید مجیدی را می خواسته اما به دلیل خواسته مجیدی برای کاپیتانی قیدش را زده و از سوی دیگر بیانیه مجیدی نشان می دهد که چه کدورتی با سرمربی فعلی آبی پوشان داشته است. این وسط دم خروس را باور کنیم یا قسم حضرت عباس را؟ سیاست یکی به میخ زدن و به نعل زدن مدیرعامل باشگاه هم خود جای سؤال دارد. او یک روز از تشویق مجیدی ناراحت می شود و در روزی که می برد خودش هواداران را وادار به تشویق مجیدی می کند! یعنی مجیدی فقط باید در روزهایی که استقلال می برد محبوب باشد؟ در روزهای باخت تشویق کاپیتان سابق آبی ها حاشیه ساز است و سم دارد؟

این دور، دور باطل است. دوستان این قدر به خود می پیچند که همه با هم به زمین می خورند و این فقط استقلال نیست که زمین می خورد، این یک قطب فوتبال این کشور است که همه چیز را با خود در هم می کوبد. هر کسی در این ماجرا به دنبال مظلومیت و حق طلبی خود است.

* ماجرای کریمی چیست؟

به قول رویانیان مدیرعامل باشگاه پرسپولیس هر جای این فوتبال را می گیری از 100 جای دیگر آن صدا در می آید. کاش رویانیان این نهیب را به خود و باشگاهش هم بزند. سردار عزیز، اگر علی کریمی بر پرسپولیس جفا کرده چرا کار را یکسره نمی کنی؟ اگر حق با ژوزه است این چه بساطی است که هر روز یکی برای بازگشت کریمی واسطه می شود؟ این وسط یا کریمی هم حق دارد اما به خاطر پولی که به ژوزه داده ای نمی توانی به سرمربی تیمت فشاری بیاوری و یا به خاطر محبوبیت کریمی قدرت کنار گذاشتن او را نداری؟

 

اگر رویانیان مدرکی دارد که استقلال با کریمی مذاکره کرده چرا به جای مطرح کردن آن سراغ فرهاد مجیدی می رود تا به حریف ثابت کند از اتفاقات باشگاهش با خبر است؟ چرا پرسپولیس سیاست یک بام و دو هوا در پیش گرفته است؟

آری، قصه این فوتبال دراز است و بی انتها. قصه ای که مسیرش درست نیست. قصه ای که غصه شده است. فوتبال ملی در آستانه ورشکستگی است اما افراد درون این فوتبال به دنبال دور زدن هم و به کرسی نشاندن حرف های خودشان هستند.

بنازیم به این فوتبال بیچاره که هر کسی برای رسیدن به خواسته ها و امیال شخصی خود از این فوتبال مایه می گذارند. بیچاره فوتبال که دچار این همه سوءاستفاده است. مسئولان هم به خواب خود ادامه دهند تا مبادا شیشه دلشان ترک بر دارد.

گزارش: مهستا اخباری

آری ماجبهه ندیده ایم

تقدیم به حضرت علمدار؛ عباس بن علی(ع)

هفته دفاع مقدس آمد و رفت اما برای نسل من، هفته دفاع مقدس، مناسبتی در تقویم نیست؛ همه تقویم‌ها تقدیم خاک پای مادران شهدا. تقویم ما با همه بزرگی‌اش بخشی از دفاع مقدس است. می‌خواهم روزگار نباشد، اگر خون شهید نباشد، و نیست. روزگار، روزگار نیست اگر سربند یازهرا(س) نباشد. برای نسل من، دفاع مقدس کلیشه نیست که در قفس گیومه‌ها گرفتار شود. نسل من با جنگ زندگی می‌کند و جبهه را زندگی می‌کند. نسل من عاشق مجنون است. ما فکر می‌کنیم فرمانده جنگ، مادر محترمه حاج احمد متوسلیان است. وزیر دفاع مقدس ما آن نوجوان پایین‌ شهری است که در شناسنامه خود دست برد تا در نبرد تن و تانک، همه پیکرش قطعه‌ قطعه شود، خاکستر شود، بسوزد، آسمانی شود تا مبادا لازم شود ما به «آقازاده‌ها» دقیقا بر همین وزن، چیز دیگری بگوییم.

هزینه جنگ را بزرگ‌ترین بانک جهان اسلام نداد، ملی‌گراها ندادند، تجارت پیشه‌ها ندادند، دلال‌های پسته و فرش ندادند، آخوندهای اشرافی ندادند، مرفهین بی‌درد ندادند. پدرم در جبهه ساندیس سیب می‌خورد که قیمتش با انحراف دلار، بالا و پایین نمی‌رفت. هزینه جنگ را قلک رقیه داد و پول خرد سمیه. بسیجی‌ها برای رد شدن از عرض اروند، کشتی تفریحی نگرفتند. جزر و مد اروند، وحشی بود اما چند تکه طناب که قیمتی نداشت. می‌رسید به پول ما پایین‌ شهری‌ها. اقیانوس، دل بسیجی‌ها بود و دریا، دیده بارانی‌شان. دیروز در جبهه، چند شانه تخم‌ مرغ دختر روستا، لشکری را سیر می‌کرد. دولت مهرورز، دولت عشق بود در جبهه فاو. و عظمت هیچ‌ الاماره‌ای منحرف نکرد رد پای فتح را. رئیس تبلیغات جنگ، بلندگوی لندکروز حاج‌ بخشی بود که ضد گلوله نبود. داماد آدم در آتش بسوزد، بهتر از آن است که فرزند آدم، دودمان سابقه آدم را بر باد دهد. عده‌ای حتی بر تن تشریفات «دامت برکاته» جلیقه ضد گلوله می‌پوشانند! محافظ شخصی پدر من در جبهه الی‌ بیت‌ المقدس، شاید مورچه‌ای بود که خدا در سوره «نمل» قصه‌اش را نوشت. مورچه منیت ندارد. شن منیت ندارد. مادر حاج همت، مادر حاج همت است اما منیت ندارد. منیت دارد می‌کشد عده‌ای را. در خاطرات فلانی، جلد ازل خواندم: «من بودم که خدا را آفریدم و در روح خدا دمیدم انقلاب اسلامی را!» تا سید شهیدان اهل قلم هست، ما اصلا «روایت زهر» نگاه نمی‌کنیم. آقازاده‌ها بعد از شنیدن نام کانال، به سوئز فکر می‌کنند اما در کانال کمیل، «آقازاده‌های شهادت»‌ جملگی لب‌تشنه رفتند. قمقمه آب نداشت، قلک پول نداشت، جنگ سخت شده بود و بابا شهید شده بود، همراه محافظش. ما هرگز خیال نمی‌کنیم امام جنگ فقر و غنا، اهل قطعنامه بود. آقازاده‌های خمینی، بچه‌های کربلای ۵ بودند. آقازاده‌ها بسی گنج بردند در آن سال هشت! ما ایمان داریم که خرمشهر را خدا آزاد کرد. ما باور داریم که «ولایت‌ فقیه» کلیدواژه وصیتنامه همه شهداست. برای ما هنوز هم جبهه، همان جبهه است… و اگر این همه تحریف جنگ است، بگذار آقای هاشمی به ما بگوید «جبهه‌ ندیده‌ها». بزرگ‌ترین جبهه‌ ندیده، خمینی بود که گاهی بدتر از ما تحریف می‌کرد جنگ را و می‌گفت: «رهبر ما آن طفل ۱۳ ساله است که…».

آری! عباس بن‌ علی(ع) هم جبهه بدر و احد و خیبر را ندیده بود. حتی جبهه در و دیوار را ندیده بود. کوچه را ندیده بود. با این همه حسین(ع)، علمداری جز اباالفضل(ع) نداشت. در هر دوره‌ای عده‌ای جبهه‌ ندیده‌اند. ما در شکم روزگار بودیم ۱۵ خرداد. جنگ که شد صفیر بمباران، گهواره‌مان را شکست. برگشتن تابوت‌ها دل‌مان را شکست. ما فرزندان شهدا جبهه‌ ندیده‌ایم! 

حسین قدیانی

بیانیه ملی پوشان

از قرارمعلوم بیانیه داده اند تا مردم را به ورزشگاه بکشانند ودوباره میلیاردرهایی که حتی زحمت دویدن در زمین را به خود نمی دهندمردم را به تمسخر بگیرندکدام ایرانی است که نمی خواهد تیم ملی کشورش به جام جهانی نرود اما وقتی بی انگیزه بودن بازیکنان را می بینیم ،می گوییم چرا از تیمهایی اول ودوم وسوم لیگ بازیکنانی را نمی اورید اگر تیمهای اول ودوم وسوم لیگ بد بودند که در اینجا نمی ایستادند راستی تیم ششم جدول و12 جدول هر کدام شش یا هفت بازیکن دارند چرا اینطور است قدری اندیشه لازم است تا بدانیم در پشت پرده فوتبال ایرانی مربی هیچ بازیکنی را در زمین بازی چینش نمی کندجای نگرانی بسیاری دارد .بازهم به کره خواهیم باخت ان تیم لبنان که هیچ بازیکن درست وحسابی ندارد را با تمام افتخاراتمان روبرویش می بازیم   تا تمام قد در برابر لبنانیها به خاک بیفتیم وحال کره ای که بزرگ است وبه این راحتی به هیچ تیمی باج نمی دهد  

در این بیانیه آمده است:
«قرارمان با هم باشد برای صعود به جام جهانی و می خواهیم دعوتتان کنیم تا همه دوشادوش هم، جشن بزرگ ملی برپا کنیم. 

انشالله به قول وقرارهایتان پایبند باشیدولی بازهم این مردم به ازادی می ایند وشما بازهم روی اعصابشان راه می روید  

اگرچه پیروز نشدیم اما کم فروشی نکردیم و به پیراهن ملی ارزشمندی که بر تن داشتیم کم توجه نبودیم. هیچگاه در قامت سرباز برای موفقیت در پیراهنی که اعتبارش را از یکایک شما هموطنان عزیزمان می گیرد، کم فروشی نکردیم و بی تعصب نبودیم. 

ولی من می گویم کم فروشی کردیداصلاشما بازی نکردیدمگر تیم بزرگی مثل اسپانیا روبرویتان بود تیمی بود در حد تیم المینیوم هرمزگان(البته توهین نشود به تیم بزرگی مثل المینیوم هرمزگان)که در جدول اخرین تیم لیگ ماست البته اگر همان تیم اخر جدولمان را روبروی لبنان قرار میدادیم با سه گل اختلاف تیم لبنان را می برد چون غیرتمند هستد وشما آیا غیرت را می شناسید 

ملی پوشان فوتبال به همراه کادر فنی، فدراسیون فوتبال و تمامی دست اندرکاران عزم خود را جزم کرده ایم تا با قدرت در این دوره از مسابقات مهم حضور یابیم و با انجام دو بازی خوب و کسب نتیجه و امتیاز لازم، جبران مافات نموده و شرایط را برای صعود هموار سازیم. 

انشالله که دیگر شاهد این نباشیم که در روز آخر بگوییم اگرلبنان کره جنوبی را ببرد وقطر 3 بر صفر از ازبکستان ببازد شاید ما به جام جهانی برویم.البته به قول شما زیاد اعتباری نیست چون انقدر پول گرفته اید که ناراحت نیستید تیم ملی باخت که باخت ما از شما خواهش می کنیم اگر نمی توانید بازی کنید خودتان کنار بروید ودست مربی را هم ازاد بگذارید تا تیم ملی مقتدری در زمین چینش کند البته مربیتان هم کمتر از خودتان نیست وگرنه می توانست بازیکنانی از تیمهای دیگر هم بیاورد تا دستش پر باشدومثل تیم جوانان که همگی شهرستانی بودند بغیر از دونفرمیتوانست به جام جهانی برودتیم ملی نوجوانان توانست با 5 گل استرلیا را شکست دهد وبه جام جهانی نوجوانان پا بگذارد شما کمتر از انها هستید

اقا سید

 سید مرتضی ِ آوینی چه زیبا گفت: خلاف آنچه بسیاری می پندارند،

اخرین مقاتله ما _ به مثابه سپاه عدالت _

نه با دموکراسی غرب که با اسلام آمریکایی است ،

که اسلام آمریکایی از خود آمریکا دیر پاتر است .

اگر چه این یکی نیز و لو “هزار ماه ” باشد به یک “شب قدر ”

فرو خواهد ریخت و حق پرستان و مستضعفان وراث زمین خواهند شد.

عصبانی

سوم راهنمایی بود ، یک روز عصبانی و ناراحت از مدرسه آمد ، با همان صورت در هم نشست کنار اتاق .

نشستم کنارش و گفتم : چه شده ، چرا اینقدر عصبانی هستی؟!

سرش بالا کرد و گفت : امروز خانم معلممان با یک دامن کوتاه اومد سر کلاس ، حالم ازش بهم میخوره ، دلم میخواد برم یه چیزی بهش بگم!!


از کتاب تک پسر ، از زندگی شهیدhttp://sh-m-akhundi.blogfa.com/

کدام استقلال وکدام پیروزی

عرض سلام وادب واحترام به دوستان وب لاگی 

 

این بار خواستم از مقوله ورزش بنویسم.ورزشی که میلیاردی خرج می کنند وموقع برداشت هیچ در چنته ندارد 

بگذارید قیاسی داشته باشیم درمورد تیمهای میلیاردی پایتخت 

1-پیروزی یا همان پرسپولیس که بهتر است پرسپولیس باشد.هر سال مبالغ دریافتی بازیکنانش از سال قبل بیشتر است ولی بازدهی انها صفر است 

2-هرسال مدیرعامل جدیدی دارندومربی جدیدولی بازهم بازدهی صفر است 

3-تنهاوتنها افتخارشان این است در سالهای دور توانسته اندچندبار قهرمان لیگ شوند 

ان روزهای دور تیمهای شهرستانی نمیتوانستند مثل این دوتیم پر خرج باشند 

آن روزها جنگ بود وجهادو شهادت ولی پرسپولیس واستقلال همه اش در صلح بودند 

آن روزهاتیمهای روبروی انها نبود امروز حتی گهر هم مدعی است پرسپولیس واستقلال را می تواند گل باران کند 

ان روزها بودجه فوتبال صرف این دوتیم می شد کسی اعتراضی نداشت این روزهاهمه اعتراض دارند چرا به المپیکیها وبسکتبالیستها وفوتسالیستها ووالیبالیستها وووونمیدهند  

  چرا این تیم هر گاه می بازد دنبال مقصر می گردد 

چرا مقصر را در داخل زمین کهکشانیشان پیدا نمی کنندودر بازی حریف وداور جستجو می کند 

چرا همیشه روبروی سپاهان یادشان میاید که باید این تیم را مـتهم کنند تا از بحران بیرون بیایند  

سپاهان حتما تیم بزرگی است که در این جبهه اینها را از رو برده است

راستی یادمان نرود استقلال را نیزاز ترکشهایمان بی نصیب نکنیم 

استقلال نیز میلیاردی خرج کرد وبازیکنانی را آورده که فقط اسم ورسم دارند 

راستی 30 میلیارد کم پولی نیست که به قول خودشان به کهکشانیها می دهند  

راستی هنوز هم در مهمانیهایشان مختلط هستند وزنانشان برای همدیگر به رقص می پردازند 

راستی استقلال با اینهمه مهره چرا نمی تواند از پس تیمهای اسیایی برآید وهمیشه اولین ناکام جام ها لقب می گیرد 

راستی چرا همیشه دستهای پشت پرده زیاد است برای این تیم 

راستی چرا این تیم بازیکن محور است وسازمان محور نیست با اندک بادی طوفانی برایش درست می شود 

راستی حواستان باشد امسال باید اول شوید نگویید با یک امتیاز نتوانستیم جام را بگیرم 1 امتیاز یعنی سوم شدن شما در جدول وامسال شاید بدتر هم بشود یک امتیاز شاید شما را به قعر جدول راهنمایی کند زیاد در گیر امتیاز نباشید 

 

  ویادمان نرود که هیچ کدام از فوتبالیستهای میلیاردی ما اخلاق مدار نیستند وسرمشق خوبی برای جوانان ما نیستندویادمان نرود که خداوند در قران آورده است وقتی انسان به غنی وثروت رسیدطغیانگر می شودکه در جامعه مصداق فراوانی دارد

 

 

راستی کهکشانیهای ایران زمین را من به شما نشان خواهم داد که نور وجود انها اسمان هفتم را روشن کرده است