شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

بدست جنبش دانشجویی حیا • ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۱ • دسته: تجربیات و خاطر

یکبار در مترو بودم و تصادفا توفیق پیدا کردیم در خدمت یه (انشالله)زوج جوان باشیم.
این برادرمون خیلی احساس صمیمیت خاصی با اون خواهرمون میکرد و خیلی راحت هر کاری به ذهنش میرسید میکرد!
البته خیلی ام تا ته ماجرا نرفتن ولی در حدی بود که من واقعا دیگه نمیتونستم چیزی نگم… اخه این برادرمون علاوه بر نزدیکی بسیار زیاد به همراهشون به انگشت میزد نوک دماغ آبجیمون و فضای خیلی بدی تو مترو درست کرده بودن.

 فکر کردم چی بگم که دعوا نشه ولی اینم خودشو جمع کنه…
رفتم جلو آروم در گوش پسره گفتم کدوم ایستگاه پیاده میشی؟
گفت : به شما ربطی داره؟
گفتم : من علم و صنعت پیاده میشم ، اگه میشه تا اون موقع تحمل کن…!!!
کمی صداشو بالا برد گفت به شما چه ربطی داره؟
اینجا دیگه همه مترو داشتن ما رو نگاه میکردن
گفتم برادر یعنی من حق ندارم به شما بگم این کا رو نکن؟
گفت : آره به تو چه؟
گفتم اونوقت تو حق داری هر کاری بکنی؟
گفت مگه چیکار کردم؟
گفتم بحثو عوض نکن …. اگه آزادی که تو هر غلطی میخوای بکنی … منم آزادم هر چی میخوام بگم…. چرا بهت برمیخوره؟
اینجا یه پسر جوونی بغل دستم بود به من گفت آقا به شما ربطی نداره…
گفتم اگه اون آزاده هر کاری بکنه منم آزادم … مگه اینکه این آقا بگه یکیمون حق داره دیگری رو محکوم کنه و محدود که اونوقت من میگم حق با کیه….
یکی از مسافرا هم که آدم تپلی بود پشت من در آمد گفت آقا والا ما چینم بودیم تو مترو با هم اینکا را رو نمیکردن(خطاب به اون زوج(ایشالله) جوون)
یارو گفت حالا چیه این آقا گیر میده؟
اون مرد تپل گفت الان تو هفته امر به معروفیم!
خودمم نمیدونستم!
ولی مجموعا خوب بود احساس کردم مردم خیلیاشون ناراحت بودن از کار اونا ولی جرئت حرف زدن نداشتن….
و این استدلالم که اگه همه آزادن بچه حزب اللهیم آزاده استدلال خوبی به نظر میرسه هر چند کاملا تصادفی به ذهنم رسید….

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد