محله ى مسجد فین اصفهان بود و هیات رقیه خاتون. هر کس وارد هیات مى شد،
تازه باید مجوز ادامه ى راه مى گرفت. شرطش این بود که دفعه ى بعد یک نفر را
با خودش بیاورد. فکر هیات از عبداللّه بود و اسمش از آقاجون. خیلى به عبداللّه و رحمت اللّه
کمک کرد این هیات را راه بیندازند. یک صندوق قرض الحسنه هم داشتند. هر کس
هر قدر مى توانست مى داد. هر وقت هم پشیمان مى شد، مى توانست پس بگیرد.
صندوق کار راه اندازى شده بود براى مردم محل. شهید عبد الله میثمی
منبع : برگرفته از مجموعه کتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | مریم برادران
دو بخش دارد : با ... با ... که می شود بابا
همین که هست در آن قاب عکس ، آن بالا
همین که زل زده بر چشم های غمگینم
نشسته در دل سنگر کنار آن آقا
همین که نیست که همبازی ام شود گاهی
اتاق با نفسش گر بگیرد از گرما
همین که نیست کشتی بگیرد او با من
و گاه لج کنم و بد شوم و او دعوا ...
همین که نیست که با هم به مدرسه برویم
و یا به مسجد ، هیئت ، خرید یا هرجا
همین که نیست که ما را مسافرت ببرد
شلمچه ، تهران ، قم ، مشهد امام رضا
همین که نیست بگوید : صد آفرین پسرم !
همین که نیست کند کارنامه ای امضا
***
چرا زقاب تکانی نمی خوری ای مرد
چرا سراغ نمی گیری از من تنها
نگاه کن همه نمره های من عالی
نگاه کن تو به این برگه حضرت والا !
***
به گریه سر روی زانو نهاد و خوابش برد
و قاب عکس زمین خورد مثل یک رؤیا
نشسته بود پدر در کنار او با شوق
و بوسه می زد و می گفت مرد من بر پا !
ببین کنار تو هستم بلند شو خوش خواب
آهای مرد حسابی بگیر دستم را
***
کشید چفیه به چشمان ابری و باران ...
گرفت خودکار از دست کوچکش بابا !
پروانه نجاتی
شیراز -اسفندماه ۸۶
بعضی ها با آبروی خدا واهل بیت علیهم السلام بازی میکنند
استاد فاطمی نیا:بسیت و چهار ساعت دارد با
آبروی اهل بیت علیهم السلام بازی میشود،
بعضی ها با آبروی خدا
واهل بیت علیهم السلام بازی می کنند
،اینجوری میکند: تو شب بیا هیئت،
اگر حاجتت برآورده نشد
به من هرچه میگویی بگو!، میگویم فضول، تو خبرنگار
امام حسین هستی؟! تو آژانس خبری[خدا] هستی؟!
خب ممکن است این عاق والدین باشد اصلا
دعایش قبول نشود، چه کار داری.