شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

این روزها


این روزها...
عجیب نیازمند نگاههایتان شده ایم!
نگاه
از قاب چشم مردانی که..
چشم هایشان
خدا را منعکس میکنند...


نگاه

بارالها ؛
نگاهت را اگر از من بردارے،
دنیایم تیره‌وتار مےشود!
دستم را بگیر و رهایم نڪن...

خـــدایا ؛
قــــلبم رو پر از عشق خودت ڪن...

جمعه



جمعه به جمعه چشم ما منتظر نگاه تو

کاش که عاقبت شویم یک نفر از سپاه تو

نفس گرم

دوباره با نفس گرم یار خواهم رفت
به سوی منزل آن بیقرار خواهم رفت
بسوی مستی چشمان منتظر با اشک
به پیشواز نگاه نگار خواهم رفت

نگاه


برادرم...
مراقب نگاهت باش...
بی حیایی بانوان سرزمینت مجوزی برای بی حیایی تو نیست...
مگر یوسف اجازه نگاه حرام به زلیخا را داشت؟؟؟...


«قل للمومنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک ازکی لهم ان الله خبیر بما یصنعون»
(ای پیامبر) به مردان مومن بگو: «چشم‌هایشان را (از نگاه حرام) فرو کاهند و دامانشان را (در امور جنسی) حفظ کنند. که این برای آنان [پاک کننده‌تر و] رشدآورتر است، [چرا] که خدا به آنچه با زیرکی انجام می‌دهند آگاه است».‏..........نور:
30

نگاه منتظر


دوباره پشت پنجره
ویک نگاه منتظر به شیشه ها
از آسمان شنیده ام
که از کنار آفتاب
پرنده ای به سوی سرزمین عشق میرود...
نشسته ام کنار در
وجود من پر است از صدای غم
و بسته ام دو چشم خود
که شاید از میان سایه های سرد این قفس
صدای گرم یک نفس
بهار مرده مرا کند پر از بهشت و نور
دوباره ذهن من ترانه نسیم را مرور یکند
که یک زمان
و در نگاه سرد شب
کسی ظهور میکند
کسی ظهور میکند...


ادمهای بزرگ

Kerzen Gästebuch Bilder - 10363_014.gif - GB Pics

 آدم های بزرگ
قامتشان بلند تر نیست !
خانه شان بزرگ تر نیست ،

ثروتشان بیشتر نیست...
آن ها قلــــبی وســـیع و

نگاهــــی مرتفع دارند ...!



نمره

دفتر را برد گذاشت رو به روش گفت: "بیا این همه نمره بیست"

بغض گلویم را گرفته بود؛ بغضی سنگین.

رو به قاب عکس کرد و گفت: مگه نگفتی هر وقت نمره بیست بگیرم جایزه می دی؟

بعد با اون چهره و نگاه معصومانه اش رو به من کرد و گفت:

مامان من جایزه نمی خوام فقط بگو بابا بیاد خونه.

دیگه نتوانستم جلوی اشکم را بگیرم. رفتم قاب عکس عبدالله

را از روی تاقچه برداشتم و گذاشتم توی کمد.

                                                                   شـادی روح شــهدا صــلوات