شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

شهید مهدی باکری


در عملیات خیبر، یک بریدگى در طول خاکریزى بود که از آن ناحیه، آتش شدیدى

روى بچه‏ ها ریخته می شد.

هیچ کس جرئت نمى‏کرد براى آن قسمت فکرى بکند. یک لودر از لشکر نجف آنجا بود.

راننده‏اش مى‏ترسید روى آن برود. آقا مهدى باکرى - فرمانده لشکر - که به نیروهاى

مستقر در خط پیوست، دل و جرئتمان بیشتر شد. به راننده لودر گفت: «آقاجان!

اینجا یک خاکریز بزن. بچه‏ ها قتل عام می شوند!» او که آقا مهدى را نمى‏شناخت، گفت:

«برو بابا، تو هم دیوانه شده‏ اى! در این بحبوحه کى مى ‏تونه بره رو لودر! اگه خواستى خودت برى،

مانعى نداره، من که نمى‏ تونم.‌» آقا مهدى بدون آنکه خم به ابرو بیاورد، رفت روى لودر. نفسها

در سینه حبس شده بود. رفت جلوتر و خاکریزى زد و آمد پایین.

چشمها از حیرت بیرون زده بود.   شهید مهدی باکری

منبع : راوى: آفاقى، ر. ک: آشنایى‏ها، ص 66 و 67