ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
تا دو سه ی نصفه شب هی وضو میگرفت و میآمد سراغ نقشهها
و به دقت وارسیشان میکرد. یکوقت میدیدی همانجا روی نقشهها
افتاده و خوابش برده. خودش میگفت «من کیلومتری میخوابم.»
واقعاً همینطور بود. فقط وقتی راحت میخوابید که توی جاده با ماشین میرفتیم.
عملیات خیبر، وقتی کار ضروری داشتند، رو دست نگهش میداشتند.
تا رهاش میکردند،بیهوش میشد. اینقدر بیخوابی کشیده بود.
شهید ابراهیم همت