شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

عزیز زهرا


 مهدی جان
گاهی اندازه ی یک پرده فقط فاصله بود
پرده رانیزکشیدیم وندیدیم تورا
سعی کردیم شبی خواب ببینیم تورا
سحرازخواب پریدیم وندیدیم تورا

ای کاش

Image result for ‫صاحب الزمان‬‎

ای کاش کسی برای آقا تب داشت

یادی ز امام منتظر بر لب داشت

قربان غریبی ات شوم مهدی جان

ای کاش که صاحب الزمان زینب داشت...

مهدی جان سوالی دارم

مهدی جان!
سئوالی ساده دارم از حضورت
من آیا زنده‌ام وقت ظهورت
اگر که آمدی من رفته بودم
اسیر سال و ماه و هفته بودم
دعایم کن دوباره جان بگیرم
بیایم در رکاب تو بمیرم

مهدی جان


مهدے جان!
هر زمان که مے گوییم

"العجل یا مولای یا صاحب الزمان"

زمزمه هایت را میشنوم که میگویے:

صبر کن چشم دلت نیل شود مے آیم

شعر من حضرت هابیل شود مے آیم
قول دادم که بیایم به خدا حرفے نیست
دل به آیینه که تبدیل شود مے آیم

اللهم صل علی محمدوآل محمد وعجل فرجهم

یا اباصالح

به روی ندیده ات قسم چشمان عاشقم در

پی واژه ای می گردند تا نامت را صدا کنند

اما چه کند واژه ها و چه بی معناست

هر واژه ای در برابر معنای وجودت ...

از مهربانی « م » می چینم ...
از هدایت « ه » را ...

تقویم

مهدی جان تقویم ماهنوزبهاری ندیده است
بـشکن سـکوت یــــخ زده ی انــتظار را


آقای خوبــی هــای مــن !


آقای خوبــی هــای مــن !
چیــزی نمانــده بــه ماهــی کــه

مــاه بنــی هاشــم غــرق خــون شــد

چیــزی نمانــده بــه ماهــی کــه فــرات

بخیــل گشــت از تــر نمــودن

لــب هــای اصغــر (ع)

چیــزی نمانــده بــه ماهــی کــه

آتشــی بــرافروخــت تــا خیمــه ای بســوزد

چیــزی نمانــده بــه ماهــی کــه اربــاب مــا

، بانــگ " هــل مــن ناصــر " ســر دهــد

مهــدی جــان ! بــه اشکهایــی کــه

ریختــه شــد بــر بالیــن

علــی اکبــر ( علیه السلام ) قســم ،

وقــت عــزاداری مــا را هــم دعــا کــن

مهدی جان


مهدی جان...

به انتظار دیدنت دوباره برگ میشوم...
و با عبور شبنمی غریق اشک میشوم...

مرا رها مکن مگر به روز مرگ و رفتنم...
بدان فقط به یاد تو درون قبر میشوم...

اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج.

دامادیت مبارک


ما در کرخه منتظر بودیم. یک روزی مهدی
 به سراغم آمد و گفت: علی آقا با
 اجازه از شما می خواهم به مرخصی روم.
پرسیدم: چرا این قدر عجله داری؟ صورتش
از خجالت سرخ شد. با شرم پاسخ داد:
 آخر قرار است این دفعه داماد شوم.
 از شنیدن این خبر خوشحال شدم هنوز
 چند لحظه از رفتنش نگذشته بود که صدای
انفجاری مهیب سنگر را به لرزه درآورد.
 فریاد"یا حسین" سربازان به هوا برخاست.
 سراسیمه بیرون رفتم. باورم نمی شد.
مهدی غرق در خون بود. همان جا
کنار پیکر مطهرش نشستم و بی
اختیار زمزمه کردم: مهدی جان دامادیت مبارک

حضرت مهدی


حضرت آیة الله بهجت (ره):

حضرت غائب (عج) دارای بالاترین علوم است؛ و اسم اعظم بیش از همه در نزد

خود آن حضرت است. با این همه، به هر کس که در خواب یا بیداری به حضورش

مشرّف شده، فرموده است:

برای من دعا کنید

(
در محضر بهجت، ج 2، ص 299.)


جدا کننده متن, جدا کننده متن جدید, جدا کننده متن زیبا, انواع جدا کننده متن, عکس جدا کننده متن


اللهم عجل لولیک الفرج

مهدی جان این جمعه هم گذشت و باز هم نیامدی