شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

عجب گلی روزگار


حدس زدم که باید ریگی به کفشش باشد.همه

مات و مبهوت چشم به دهان راوی دوخته بودیم،

از جبهه می گفت:از شبها و روز های اوایل جنگ و

از خود گذشتگی دوستانش و عسر و حرج خاص آن شرایط.

هر از گاهی حرف که به نقطه حساسش می رسید با قیافه ای

ساده لوحانه و مثلا از باب تعجب و شگفت زدگی می گفت:

عجب،عجب! گوینده که جنس بسیجی خودشان را بهتر

می شناخت زیر چشمی نگاهش می کرد و با لبخند حرفش

را ادامه می داد. درد سرتان ندهم،در حین صحبت

این بنده خدا،یکی از آن طرف گفت:عجب،عجب!

و یکی یکی از این طرف دم گرفتند.مجلس یک

مرتبه تبدیل به یک دم و نوحه درست و حسابی شد:

عجب،عجب بعد بلند شدند سر پا و سینه زدند:

عجب گلی روزگار بقیه اش معلوم بود:ز دست لیلا رفت! 

منبع : کتاب فرهنگ جبهه جلد سوم

(شوخ طبعی ها) نوشته سید مهدی فهیمی

سه صفت جهنمی ها


پیامبرصلی الله علیه واله :  
ثَلَاثَةٌ مِنْ خَلَائِقِ أَهْلِ النَّارِ الْکِبْرُ وَ الْعُجْبُ وَ سُوءُ الْخُلُق . مجموعه ورام ،ج2،ص121
 سه خصوصیت از صفات جهنمی هاست کبروعجب و سوء خلق.

حضرت عیسی


حضرت عیسی - علیه السلام -
با اصحاب خود به کنار دریا رسیدند ،
حضرت بسم الله گفتند و بر روی آب روان شدند ؛
 یکی از اصحاب هم که مردی کوتاه قامت بود
بسم الله گفت وروانه شد ، و به عیسی –
علیه السلام - رسید ؛ در آن وقت عجب کرد و
 به خودش گفت : این عیسی روح الله است که
بر روی آب راه می رود ، من هم همین طور ،
پس فضیلت او بر من چیست؟ همین که
 این به خاطرش گذشت
، به آب فرو رفت، پس استغاثه به
 حضرت کرد وحضرت دستش را گرفت و از آب
 بیرون آورد و گفت: چه گفتی؟ گفت:
چنین چیزی به خاطرم گذشت. حضرت فرمود:
از حدّ خود بیرون شدی و خدا بر تو خشم کرد،
 توبه کن! پس توبه کرد و به
حال اول خود بازگشت .