شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

شهید محمد جواد باهنر


فهمیده بود پدر در خرج تحصیل محمدرضا مانده کسی نمی دانست

« محمدجواد » این پولها را چطور پس انداز می کند و برای مخارج برادر می فرستد.

امـــــــــــــــــــــــ ـــا... خــــــــــــــــدا

کــــــــه می دانــــســـــــت...

ذخیره کرایه تاکسی و به جایش دو ساعت پیاده روی، غذا هم که ...

مــــی شـــد گـــــاهی نـــخـــــورد.  شهید محمدجواد باهنر

منبع : کتاب « هنر آسمان » نویسنده : مجید تولایی

تازه داماد وتازه عروس


تازه داماد و عروس بودند. آمده بود خانه

با یک نان سنگک، یک سیر پنیر و یک صورت خندان.

تازه عروس از وضع جیب تازه داماد طلبه خبر داشت.

همان یک صورت خندان به کل عالم می ارزید.

  شهید محمدجواد باهنر

منبع : کتاب « هنر آسمان » نویسنده : مجید تولایی

شهید محمد جواد باهنر


گردانندگان مساجد و هیئتهای کرمان را

جمع کرده بود؛ گفته بود: « مناسبتها را فعال کنید.

در هر مسجد یک روحانی صحبت کند ، یک معلم. »

مساجدی با این شور و حال و

شلوغی کسی در کرمان ندیده بود .

شهید محمدجواد باهنر

منبع : کتاب « هنر آسمان » نویسنده : مجید تولایی 


شهیدمحمدجواد باهنر

اولین تابستانی بود که از قم می رفت کرمان.

رفته بود تک تک حجره طلبه ها را سر زده بود.

می گفت محیط شما باید تمیز و اسلام پسند باشد.

چند تا از طلبه ها را که دیده بود گفته بود:

« سر و وضع ظاهرتان باید طوری باشد که مردم فکر نکنند

نسبت به ظاهرتان بی مبالات هستید. »

هر جا که می رفت، تمیزی و نظم را هم با خودش می برد ...

شهید محمد جواد باهنر