ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 |
راننده سریع سرعتش را کم کرد و گفت:
من دیگه اینجا رو حفظ شدهام!
خیر ندیدهها این جا دوربین گذاشتن!
جریمهمون میکنن...!
نگاه کردم به رابطهی خودم و خدا!
پیش خودم گفتم:
همهی زندگی رو بیملاحظه اینکه منو میبینه
ویراژ دادم! حتی بعضی وقت ها زدم جاده خاکی!
کی و کجا بیاد این جریمهها را صاف کنم باهاش.!؟
خودش میدونه و خودش باید رحم کنه...
« اَلَم یَعلَم بِاَن الله یَری »
آیا او (انسان) نمی داند که خداوند
همه اعمالش را می بیند؟
فهمیده بود پدر در خرج تحصیل محمدرضا مانده کسی نمی دانست
« محمدجواد » این پولها را چطور پس انداز می کند و برای مخارج برادر می فرستد.
امـــــــــــــــــــــــ ـــا... خــــــــــــــــدا
کــــــــه می دانــــســـــــت...
ذخیره کرایه تاکسی و به جایش دو ساعت پیاده روی، غذا هم که ...
مــــی شـــد گـــــاهی نـــخـــــورد. شهید محمدجواد باهنر
منبع : کتاب « هنر آسمان » نویسنده : مجید تولایی