شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

شهیدان پرویزوعباس اکبری



سلام دایی های عزیزم
میشه دستم رودوباره بگیرین وازاین زمین خاکی بلندم کنید
راستش خسته شدم از این زمین خاکی که هر چی بیشتر
میمونم نمیدونم چرا بیشتر فریب خورده میشم

دایی ها کمکم کنید

خدایا چیزی ندارم بگم غیرازاین چندبیت شعر

ای فضل تو دستگیر من، دستم گیر

سیر آمده‌ام ز خویشتن، دستم گیر

تا چند کنم توبه و تا کی شکنم

ای توبه ده و توبه شکن، دستم گیر


از تو همه رحمتست و از من تقصیر

من هیچ نیم همه تویی دستم گیر

*******
دیروز به ساغری شکستم توبه
 امروزبه توبه ای شکستم ساغر
ای توبه ده وتوبه پذیر دستم گیر

شهید مهدی زین الدین


توی تدارکات لشکر، یکی دو شب، می دیدم

ظرف ها ی شام را یک شسته. نمی دانستیم کار کیه.

یک شب، مچش را گرفتیم. آقا مهدی بود.

گفت «من روزها نمی رسم کمکتون کنم.

ولـــــی ظرف های شب با من»

  شهــــید مهدی زین الدین

منبع : کتاب زین الدین

رفت تا...



دید در معرض تهدید دل و دینش را


رفت با مرگ خود احیا کند آیینش را


رفت و حتی کسی از جبهه نیاورد به شهر

 

چفیه و قمقمه اش کوله و پوتینش را
 


خوشا آنان که جانان می شناسند
 

طریق عشق و ایمان می شناسند


بسی گفتیم و گفتند از شهیدان

 

شهیدان را شهیدان می شناسند