شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

شهید حسین خرازی


گفت « بشین بریم به دور بزنیم.» رفتیم . – من کارامو کرده م. دیگه کاری توی این دنیا ندارم .

دعا کن برم دیگه بسه هر چی مونده م.یک ریز می گفت. پریدم وسط حرفش .

گفتم « مارو آورده ای این حرفا رو بزنی؟ کی بود می گفت هوای خودتونو داشته باشین؟

مراقب باشید الکی از دست نرید؟ مگه جنگ تموم شده که می گی کار دیگه ای ندارم؟

ما همه مون به ت احتیاج داریم ...» من حرف می زدم، او گریه می کرد.  شهید حاج حسین خرازی

منبع : کتاب خرازی

سردارشهید حسین خرازی


باغیظ نگاهش می کنم .می گویم

«اخوی!به کارت برس.»می گوید«مگه غیر اینه؟

مااین جاداریم عرق می ریزیم تواین گرما؛

آقافرماندده لشکرنشسته ن تو سنگر فرماندهی،

هی دستور می دن.» تحملم تمام می شود.

داد می زنم« من خودم بلدم قایق برانم ها.

گفته باشم ، یه کم دیگه حرف بزنی،

همین جا پرتت می کنم توی آب ،

با همین یه دستت تا اون ور اروند شنا کنی .

اصلا ببینم تو اصلا تا حالا حسین خرازی رو

دیده ای که پشت سرش لغز می خونی؟ »

می خندد.می خنددومی گوید« مگه تو دیده ای؟»

شهید حاج حسین خرازی

منبع : کتاب خرازی