شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

لبخند افسونگر


لبخند افسونگرت در دلم غوغایی به پاکرده
که از هزار هزار طوفان بلا چنین کاری ساخته نیست
رنگی بهشتی بر رخساره
لباسی خاکی بر تن
و
اخلاصی ستودنی در نهانخانه ی دل
به کدامین سرود بخوانمت ای شهید
یادت تا ابد سبز وجاودان
ای اسطوره ی عاشقی

نگاه آخر


با نگاه آخرینش خنده کرد
ماندگان را تا ابد شرمنده کرد

شهید حسین خرازی


گفت « بشین بریم به دور بزنیم.» رفتیم . – من کارامو کرده م. دیگه کاری توی این دنیا ندارم .

دعا کن برم دیگه بسه هر چی مونده م.یک ریز می گفت. پریدم وسط حرفش .

گفتم « مارو آورده ای این حرفا رو بزنی؟ کی بود می گفت هوای خودتونو داشته باشین؟

مراقب باشید الکی از دست نرید؟ مگه جنگ تموم شده که می گی کار دیگه ای ندارم؟

ما همه مون به ت احتیاج داریم ...» من حرف می زدم، او گریه می کرد.  شهید حاج حسین خرازی

منبع : کتاب خرازی