شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

برچسب

شهید همت:
زمان بازرگان به ما برچسب چریک زدند
زمان بنی صدر هم برچسب منافق
الان هم برچسب خشک مقدس و متحجر

بنی‌صدر! وای به حالت!

بنی‌صدر! وای به حالت!

پدر و مادر می‌گفتند بچه‌ای و نمی‌گذاشتند بروم جبهه. یک روز که شنیدم 

بسیج اعزام نیرو دارد، لباس‌های «صغری» خواهرم را روی لباس‌هایم پوشیدم 

و سطل آب را برداشتم و به بهانه‌ی آوردن آب از چشمه زدم بیرون،

 پدرم که گوسفندها را از صحرا می‌آورد داد زد: «صغرا کجا ؟»

برای اینکه نفهمد سیف‌الله هستم سطل آب را بلند کردم که یعنی می‌روم آب بیاورم.

 خلاصه رفتم و از جبهه لباس‌ها را با یک نامه پست کردم.

یک بار پدرم آمده بود و از شهر به پادگان تلفن کرد.

 از پشت تلفن به من گفت: «بنی صدر! وای به حالت! مگه دستم بهت نرسه.»

شیخ شریف

در پلیس راه خرمشهر جلسه ای با حضور بنی صدر، ریاست جمهوری وقت

و جانشین فرماندهی کل قوا، و شیخ شریف و (شهید) کلاهدوز،

فرماندهی کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی وقت، و سرهنگ رضوی،

فرمانده وقت ناحیه ژاندارمری خوزستان، و (شهید) سرگرد اقارب پرست و

(شهید) جهان آرا، فرماندهی وقت سپاه خرمشهر، و سروان امان الهی، که با شیخ شریف

همکاری می کرد و سایر فرماندهان عالی رتبه حاضر در منطقه برگزار گردید.

در آن جلسه، شیخ شریف به بنی صدر گفت: آقای بنی صدر شما فرماندهی

کل قوا هستید، چرا نیرو نفرستادید؟ بنی صدر گفت: شما از آوردن نیرو چه می دانی؟

  ادامه مطلب ...