در پلیس راه خرمشهر جلسه ای با حضور بنی صدر، ریاست جمهوری وقت
و جانشین فرماندهی کل قوا، و شیخ شریف و (شهید) کلاهدوز،
فرماندهی کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی وقت، و سرهنگ رضوی،
فرمانده وقت ناحیه ژاندارمری خوزستان، و (شهید) سرگرد اقارب پرست و
(شهید) جهان آرا، فرماندهی وقت سپاه خرمشهر، و سروان امان الهی، که با شیخ شریف
همکاری می کرد و سایر فرماندهان عالی رتبه حاضر در منطقه برگزار گردید.
در آن جلسه، شیخ شریف به بنی صدر گفت: آقای بنی صدر شما فرماندهی
کل قوا هستید، چرا نیرو نفرستادید؟ بنی صدر گفت: شما از آوردن نیرو چه می دانی؟
چرا ما یک نیرویی را فدا کنیم؟ در صورتی که شهروندان می توانند از آن دفاع کنند. شیخ شریف عصبانی شد و چوب کوتاهی که در دستش بود به بنی صدر نشان داد و گفت: با این از شهر دفاع کنیم. با این حرفی که شما می زنید، بگویید: ما می خواهیم شهر را تحویل بدهیم به اضافه ی مردمش. بنی صدر به شیخ گفت: شما که تکنیک رزمی ندارید، احساساتی چرا برخورد می کنید؟ شما از جبهه و جنگ چه می دانید؟ این ما هستیم که تشخیص می دهیم. من فرمانده کل قوا هستم.... در این هنگام سرهنگی که همراه بنی صدر بود، رو به شیخ کرد و گفت: این ها دیوانه هستند. شیخ شریف در جواب گفت: دیوانه، بعدها مشخص می شود کیست؟ دیوانه همان شخصی است، که قصد خیانت دارد. ما قصد خیانت نداریم. شیخ شریف که خیلی ناراحت شده بود ...به آنها گفت: خدا لعنتتان کند و جلسه را ترک کرد. بعد از ترک این جلسه، فقط شیخ شریف بود که به سمت خرمشهر برگشت و آن آقایان و فرماندهان همه با بنی صدر به اهواز و تهران برگشتند. در بین راه به شیخ شریف گفتم: حاج آقا شما یک مقداری رعایت کنید. هر چه باشد الان بنی صدر، رئیس جمهور است. شما نباید با او این طور حرف می زدی. شیخ شریف، یک حالت بهت و حیرت به او دست داده بود و از این قضیه بسیار متاثر بود. بعد از یک ساعت، شیخ شریف رو به من کرد و گفت: تو هنوز بچه ای و بنی صدر را نمی شناسی؟ ولی من او را می شناسم. شیخ محمد حسن شریف قنوتی
منبع : برگرفته از پایگاه انفطار