تا نیمه هاى شب جلسه بود. خسته مى شدیم. اما او ریز مسائل و مشکلات را مى گفت
و
بررسى مى کرد. هیچ چیز از چشمش دور نمى ماند. از بد خلقى فلان فرمانده و کم
اطلاعى
فلان مسئول تبلیغات گرفته تا ماستی که باید کنار غذاى بچه ها باشد که مسموم نشوند.
بعد از جلسه، همان گوشه ى اتاق، عباش را مى کشید سرش و مى خوابید. دو سه
ساعت
نگذشته، باز بلند مى شد براى نماز شب. شهید عبد الله
میثمی
منبع : برگرفته از
مجموعه کتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | مریم برادران