شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

صیاد دلها

●●●●●●▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬●●●●●
آمده بود بیمارستان. کپسول اکسیژن مى خواست ؛

امانت، براى مادر مریضش.

سرباز بخش را صدازدم،کپسول راببرد.نگذاشت. هرچه گفتم: «امیر، شما اجازه بفرمایید.» قبول نکرد. اجازه نداد. خودش برداشت. گفت: «نه! خودم مى برم. براى مادرمه»
●●●●●●▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬●●●●●

جانبازان

آن قــدر بــالا نــرفتـه ام کـه پـاهـایـــم بلــرزد ،

پسـت و مقـامــی هـــم نـدارم کــه نگـــران از دست دادنـش بـاشـم ،
از این دنیا تنهــا کمـی اکسیــژن مـی خـواهــم !
و دستمـالــی بــرای سـرفـه هـایــم !
عقــربـه هـای سـاعـت کـه بـایستـنــــــد ،
مــن هـــم مــی روم ...