محکم و راست می ایستاد و چشم از مهر بر نمی داشت . بی اعتنا به آن همه سرو صدا ،
آرام و طولانی نماز می خواند .توی قنوت ،دستهاش را از هم باز نگه می داشت؛
همان جور که بین دو نماز دعا میکرد و بچه ها آمین می گفتند. چفیهاش را روی
صو رتش انداخته بود.توی تاریکی سنگر ،بین بچه ها نشسته بود و دعا می خواند.
کم پیش می آمد حاجی وقتی پیدا کند و توی مراسم دعای دسته جمعی شرکت کند .
پشت بیسیم می خواستندش .دلمان نمی آمد از حال درش بیاوریم.ولی مجبور بودیم.
شهید
ابراهیم همت
منبع : برگرفته از مجموعه کتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | مریم برادران